گفتوگوی تفصیلی با دکتر سیدمهدی ناظمی درباره نبرد ایران و اسرائیل
آغاز نبرد؛ گریزناپذیری تاریخی و تله مذاکره
بسمالله الرحمن الرحیم، در خدمت برادر بزرگوارمون آقای ناظمی هستیم.
آقای ناظمی، در گرماگرم نبردی سرنوشتساز با اسرائیل و همین امروز با آمریکا هستیم؛ نبردی که بیم و امیدهای زیادی در خصوص آن وجود دارد و قابل پیشبینی بوده و نظام اسلامی، انقلاب اسلامی هم سالهاست که با سایه این تهدید و ترس، ترسوندن از این نبرد، دست و پنجه نرم کرده و الان دیگر رسیدیم به اوجش و وسط میدان این معرکه بزرگ هستیم. شما چطور این را میبینید؟ از چه زاویهای نگاه میکنید؟ چه نکته و مسائلی را برای ما دارید که بتواند دریچه عمیقتری از درک و فهم این اتفاق سرنوشتساز برای کشور ما، بلکه منطقه و بلکه جهان، باز کند؟ در خدمت شما هستیم، خواهش میکنم.
بسمالله الرحمن الرحیم.
من هم عرض سلام و ادب دارم. امیدوارم گفتوگوی امروز بتواند برای بینندگان، شنوندگان و مخاطبان عزیز مفید واقع بشود.
ببینید، به نظر من خصلت جنگ پیش روی ما دو چیز است. دو چیز را باید به عنوان دو خصلت اصلی این جنگ مد نظر داشته باشیم. یکی اینکه این جنگ گریزناپذیر و تحمیلی است؛ یعنی این جنگ به اراده و اختیار ما در واقع رخ نداد. در واقع طی سالیان گذشته، بعد از انقلاب اسلامی، بعد از پایان جنگ تحمیلی، دوره دفاع مقدس، جمهوری اسلامی هر کاری کرد که بتواند غرب را از ایجاد یک حمله نظامی به سمت خودش منصرف بکند. مهمترین کاری هم که کرد بازدارندگی نظامی بود و اینکه توان نظامی خودش را افزایش دهد. خب، در عرصههایی نسبتاً موفق بود. به خاطر آن عرصهها، ما تا امروز امنیتمان حفظ شده بود. در عرصههایی هم مثل نیروی هوایی، یا مثلاً تجهیزات ماهواره جاسوسی، ما به اندازه غرب موفق نبودیم؛ البته اینکه نبودیم نه اینکه انتظار میرفت که باشیم، در واقع آن موفقیت خلاف انتظار بود یا عدم موفقیت، چون ما کشوری بودیم که در دوره پهلوی، کاملاً وابسته و فاقد زیرساختهای علمی و تکنولوژیک بودیم و همه داستانها را میدانیم. حتی یک تعمیر جزئی روی صنایع هوایی توسط کارشناسان و مستشاران خارجی انجام میشد و کاملاً تعمد وجود داشت که وضعیت همان باقی بماند. همین الان هم کشورهای عربی منطقه که بعضاً از سلاحهای پیشرفته نظامی استفاده میکنند همین وضع را دارند؛ یعنی حداکثر، خلبانشان بومی آن کشور است و بقیه فرایندها، از جمله اصل استفاده یا عدم استفاده از تکنولوژی باید با اجازه آمریکا انجام بشود.
آخرین تلاش ما برای عدم رخداد جنگ هم خب، در سه ماه اخیر، همه مردم، همه جهان دیدند که ما مذاکرهای که خیلی شکل احمقانه و مضحکی داشت و هیچ وقت جهان اینقدر مضحک نشده بود، این مذاکره مضحک را تحمل کردیم و راه آمدیم که کسی نگوید همه تلاشمون را انجام ندادیم برای جلوگیری از جنگ؛ همه تلاشمون را تا آخرین لحظه انجام دادیم. منتها طرف مقابل به این جمعبندی رسید که ضعفهایی در ما وجود دارد که میتواند از آنها استفاده کند و به خواستههای خودش برسد. حالا آن خواستهها هم آن چیزی نیست که اعلام میشود؛ مهمترین خواسته آنها در واقع تجزیه کشور و نابودی زیرساختهای اقتصادی و صنعتی و نظامی و علمی کشور است. این خواسته دشمنان، همان اتفاقی که تا حدی برای سوریه افتاد یا بعد از این احتمالاً میافتاد. ضعفهایی را در ما مشاهده کردند، که البته چیزی نیست که ما ندانیم یا مثلاً مخاطبان این برنامه ندانند. همه ما میدانیم که ضعفهای جدی متاسفانه در حوزههای مختلف داریم، ضعفهایی که بهرحال دشمنانمان را به وسوسه انداخت و سرانجام به تصمیم حمله کشاند. بنابراین ما مخیّر هستیم که از موجودیت خودمان دفاع کنیم. حتی، اولاً نمیگویم موجودیت سرزمین یا کشورمان، چون که در نهایت موجودیت خود ما نابود خواهد شد؛ یعنی آنچه که برای دشمنان مطرح است این است که ما به مجموعهای از سرزمینهای مختلف تجزیه بشویم و در حال جنگ دائمی با هم باشیم، و فقر، قحطی، بیماری و آشوب سراسر این سرزمین را در بر بگیرد تا آنها بتوانند به پادشاهی مطلوبشان که رویای پادشاهی جهان است برسند.
پس نکته اول این است که این جنگ گریزناپذیر بود. ما برای حفظ بودن خود، ناگزیریم تا آخرین قطره خون بجنگیم تا بتوانیم خودمان را حفظ کنیم. باید بدانیم که اگر تا دیروز بحث میشد که مذاکره آیا چیزی غیر از جنگ است، دیگر الان برای ما اثبات شد که مذاکره بخشی از فرایند و ماشین جنگی دشمن است؛ یعنی مذاکره میکند و وسط مذاکره همزمان حمله و اعلام جنگ میکند. این نکته اول بود. حالا این دو نکته را گفتم، در خدمت شما هستم تا بیشتر وارد گفتگو شویم.
جنگ آخرالزمانی ایران و اسرائیل، تعیین تکلیف تاریخ معاصر
نکته دوم این است که این جنگ ماهیت آخرالزمانی دارد. این “آخرالزمانی” را لزوماً به معنای شرعی کلمه به کار نمیبرم، هرچند قطعاً به معنای شرعیاش هم مرتبط است، ولی فعلاً در این گفتگو وارد بحثهای شرعی این مسئله نمیشوم. آخرالزمان را به معنای عرفیتر و فلسفیتر به کار میبرم. یعنی چه؟ این جنگ، جنگ آخرالزمان است، جنگ سرنوشت است؛ یعنی تعیین میکند یا لااقل به دنبال آن، در روندهایی که حین و پس از این جنگ مشخص خواهد شد، سرنوشت آشفته جهان تعیین تکلیف میشود.
احتمال بسیار زیاد است حالا ممکن است کسی بگوید جهان مگر آشفته است؟! تجربه زیستن در جاهایی مثل سوئیس یا فرانسه آن را نشان نمیدهد. اما اگر ما نگاه توریستی نداشته باشیم، جهان هیچگاه این اندازه آشفته و مضمحل نبوده است. اینکه جنگها در خاورمیانه جریان دارد به این معنا نیست که بقیه جهان در صلح است. اتفاقاً این همین بحران خاورمیانه بود که غرب را واداشت تا در اوکراین بحران جدیدی بسازد؛ غرب به این نتیجه رسید که اوکراین را به محمل یک جنگ تبدیل کند و روزهای اول شاید گمان میشد این جنگ سریع خاتمه یابد، اما اروپاییها و ناتو با قدرت ایستادند و هنوز مسائل تعیین تکلیف نشده است. همهجا آتش زیر خاکستر است؛ از آمریکای لاتین تا آفریقا و آسیا. پاکستان و هند، دو قدرت هستهای، در یک قدمی جنگ قرار گرفتند. و اینها نتیجه از بین رفتن گفتمان و مشروعیت سیاسی غرب است.
آنچه که دوره ما مشروعیت سیاسی غرب را بیش از هر چیز از بین برد، ماجرای دو سال نسلکشی غزه است. هرقدر هم رسانهها سانسور کردند، باز به گوش همه رسید. انسان موجود عجیبی است؛ حتی اگر چیزی را نفهمد، در شعور ناخودآگاه خود ذخیره میکند و در زمان مناسب، فهم آن رخ میدهد. بشر امروز کمکم متوجه شده که در نظامی فاقد مشروعیت سیاسی باید زندگی کند؛ نه اینکه علاقهمند به این نظام باشد، بلکه مجبور است. و حالا در چنین نظام بیاساسی هر اتفاقی که پیشتر فقط در افسانهها ممکن بود، جلوی چشم بزرگان جهان رخ داده است.
یک وقتی جنگی مثلاً در آفریقا بین دو قبیله یا کشور رخ میداد و میلیونها کشته میشدند؛ بعد غرب دخالت میکرد. اما این بار، بحران توسط موردحمایتترین رژیم سیاسی غرب، با حمایت رسانهای مطلق، مهندسی افکار عمومی و سرکوب گسترده معترضان در دنیا رخ داده است. این اتفاقی نیست که به سادگی توضیح داده شود؛ این ما را وارد وضعیت آخرالزمانی کرده است، یعنی وضعیتی که جهان باید معلوم کند تن به بردگی چنین نظام بیقاعدهای خواهد سپرد یا نه. یا قرار است کانونهای مقاومت دوباره ساخته شود و در برابر این سیل ایستادگی کند.
تقریباً همه میدانند اگر -خدای نکرده- روزی کانون اصلی مقاومت یعنی ایران از هم بپاشد، تمام کانونهای مقاومت جهانی در یک چشم به هم زدن سرنگون میشوند، از آمریکای لاتین تا کرانه باختری و هر کجا. پس این مسئلهای است کلیدی برای آینده جهان. از طرف دیگر، رژیم اسرائیل به واسطه حمایت غرب، گاهی موفقیتهایی کسب کرده، از جمله با ترور برخی رهبران مقاومت یا فریب مقامات برخی کشورهای منطقه. ولی این پیروزیهای ظاهری به جهان سلطه امید داده که میتوان اندیشه مقاومت را بهطور بنیادین نابود کرد.
این نظریه قدیمی بود؛ نتانیاهو و باندش که ترامپ هم به آنها پیوسته بود، سالهاست درباره راهحل بحران خاورمیانه بر جنگی بزرگ، فراگیر و بسیار بیرحمانه تأکید میکنند تا همه مقاومتها را ریشهکن کنند و خاورمیانه هم به جمع بردگان نظام سرمایهداری مدرن بپیوندد. الان در زمانه نتانیاهو با ویژگیهای شخصی خاصش، این تمایل به اجرا درآمده است. یک ویژگی این جنگها آن است که عقل عرفی یا نگاه از دور، پیشبینی دقیقی از نتیجه نمیدهد، درس تاریخ همین است.
اسرائیل و غرب؛ پیوند سلطه و حذف مقاومت
سوال: جمله صدراعظم آلمان که گفته بود نباید اسرائیل را شماتت کنیم، زیرا دارد کارهای کثیف ما را انجام میدهد، مربوط به کدام جنبه این واقعیت است؟
ناظمی: بله، اسرائیل چیزی جدا از غرب نیست. آن فرانسوی که خود را اهل گفتگو میداند، آن آلمانی که خود را منادی منطق نشان میدهد، آن انگلیسی که اهل محاسبه است… همه اینها عین اسرائیل هستند. پیوندی جدی میان اسرائیل و غرب وجود دارد. آن پیوند هم در تمایل به نابود کردن هر نوع مقاومت در برابر سلطه پسامدرنی است که امروز شکل جدیدی یافته. روشها متفاوت است، اما اصل یکی است.
وقتی میبینند کسی یا جریانی حاضر است هزینه برخوردهای سخت را بپردازد، “چه بهتر، ما پولش را میدهیم، تو برو جلو”. ارزشهایی مثل حقوق بشر، لیبرالیسم، دموکراسی و عقلانیت که خود غربیها قرنها بر آنها مینازیدند، امروز توسط اسرائیل شکسته شده و زیر پا گذاشته شده. این ما را در جهانی بیاساس و متزلزل قرار میدهد.
غرب به جایی رسیده که احساس میکند برای بقای خودش باید با قلدری و قوه قهریه تمامی “دیگری” را نابود کند. فرهنگ غرب تنها فرهنگی است که دیگریاش “دشمن” است. ورود به آمریکا با نسلکشی بومیان و بیرحمی تمام انجام شد؛ حتی نیاز به این حد خشونت نبود اما غرب برای “دیگری” هیچ نقطه توقفی قائل نبود. بذر این خصومت از قرن ۱۷ و ۱۸ وجود داشته و امروز به سیاست رسمی بدل شده است.
از این رو، صریح و بیپرده نمیگویند که لازمه هدفشان کشتار زنان و کودکان و نابودی آثار باستانی است؛ آن را به حساب “یک فرد بد” میگذارند و در نهایت موضوع را جمع میکنند. ولی حقیقت آن است که ویرانگری سالهای اخیر، با عاملیت آشکار اسرائیل و حمایت بیدریغ غرب، رخ داده است و هدف چیزی جز نابودی اندیشه مقاومت در هر نقطه از جهان نیست.
حذف «دیگری»؛ دگرسازی و خشونت تمامعیار غرب
اسرائیل و غرب—امروز دیگر اصل هزینه-فایده جایش را به سیاست “نابودی به هر قیمت” داده است. این دوراهی است: یا کانون مقاومت به کل حذف شود یا خود رژیم سلطه نابود خواهد شد؛ مسأله مرگ و زندگی است، چیزی که قبلاً در تحریمها یا جنگهای نیابتی نبود. حال باید درباره این صحبت کنیم که آیا حذف کانون مقاومت با بمب و موشک واقعاً شدنی است یا خیر. اگر شدنی بود، در غزه محقق میشد. در غزه، تمام بمبها به کار رفت؛ همه رهبران ترور شدند؛ اما باز هم اندیشه مقاومت خاموش نشد. غزه یک اندیشه است.
خشونت بیسابقه و دفاع از فقدان انسانیت
هیچ سلاحی در غزه باقی نمانده که آزمایش نشده باشد. منطقه کوچک غزه زیر آتش کامل قرار گرفت؛ زیرساختها و رهبرانش همه از بین رفتند اما باز هم مردم ایستادهاند و مقاومت یک “ایده” است. همین الگو در لبنان جواب نداد و در ایران، با ریشه تمدنی بسیار عمیقتر، هرگز تکرار شدنی نیست.
من اصلاً صحبت نظامی نمیکنم؛ حتی اگر بدترین اتفاقها رخ دهد، “ایده مقاومت” را ایران هرگز از دست نخواهد داد.
غزه، لبنان، ایران؛ مقاومت به مثابه ایده و نه خاک
سؤال: انسان ایرانی امروز که ناگهان خود را در میانه این نبرد دید، چه احساسی و چه نسبتی با تاریخ پیدا کرده است؟
ناظمی: برخی ایرانیها ماهیت آخرالزمانی این جنگ را خوب فهمیدهاند؛ به حقیقتِ ایستادگی در برابر شریرترین شریران تاریخ واقفند. جنایات اسرائیل، با بزرگترین جنایتکاران عالم هم سنجیدنی نیست؛ حتی مغول و چنگیز و نرون هم حد و مرزهایی داشتند. اسرائیل بدون هیچ محدودیتی به بیمارستانها، زنان باردار و آثار تمدنی یورش برده است.
گرچه بخشی از نسل امروز گرفتار بحران هویت شدهاند، اما هنوز بسیارند نوجوانان، جوانان و پیرانِ این سرزمین که خود را موظف به دفاع از ایران و ایده مقاومت میدانند و پای آن ایستادهاند.
کشف هویت ایرانی در معرکه تاریخ
بحث اینجا تنها نظامی یا سیاسی نیست؛ حتی اگر بدترین سناریوها برای ایران تحقق یابد، ایده مقاومت در ایران نابودشدنی نیست—این یک تلقی و ایمان تاریخی و تمدنی است.
سقوط ایده انسانیت و نقد روشنفکری بحرانزده ایرانی
اسرائیل اساساً هیچ تصوری از انسانیت در افق خود ندارد؛ انسانها یا فرمانروا هستند یا برده و مزدور. غرب با پیوند با اسرائیل اساساً پروژه انسانیت کانتی را رها کرده و میخواهد همه انسانها را به “کدهای فضای مجازی” بدل کند و چیزی با عنوان احترام یا همزیستی را به رسمیت نمیشناسد.
در ایران، بحران روشنفکری عمیقتر شده است. روشنفکری ایرانی از ابتدا از مردم جدا بوده، و شکست پروژه برجام و روی کار آمدن ترامپ این بحران را تشدید کرد. بخشی از روشنفکری امروز حتی آرزوی زوال ایران را دارد، برخی از اپوزیسیون نیز امیدی به آینده در هیچ سناریویی ندارند. در این میان، گروهی خیانتکار که از مواهب و رانتهای کشور بهره بردهاند، اما علیه نظام بودهاند هم هستند که باید تکلیف آنها روشن شود؛ یا در حین جنگ یا بعد از آن.
انتخابی تاریخساز پیش روی ایران و جهان
در مجموع، اکنون ما در نقطهای سرنوشتساز ایستادهایم. جهانی که دیگر ارزشهای سابقش فروریخته و حذف مقاومت را مأموریت نهایی خود میداند. انسان ایرانی باید هویت خود و جایگاهش را در این نبرد آخرالزمانی بیابد و ایستادگی کند؛ زیرا اندیشه مقاومت چیزی است که تاریخ این ملت را تا امروز پایدار نگاه داشته است.