دفتر مطالعات نگاه(نهادگفتمان آینده )

تکوین جبهه مقاومت

برای سرنوشت
تجربه جنگ نه تنها آزمون بقا، بلکه لحظه تمایزناک آفرینش آینده است. نظم موجود در معرض تهدید فرو می‌ریزد و جامعه سیاسی، همانا دولت و ملت، در تجربه بحران با کاستی‌های بنیادین خویش مواجه می‌شوند. دکتر ابدی تأکید می‌کند که لحظه جنگ، برخلاف تلقی محافظه‌کارانه و هراسان رایج، اتفاقاً فصل زایش دوباره و خلق چشم‌اندازی تازه است؛ جایی که گذشته و آینده در ترازوی بازنگری قرار می‌گیرند و امکان تحول واقعی فراهم می‌شود.

سلام و عرض ادب خدمت آقای ابدی، خیلی خوشحالیم که تو مجموعه گفتگوهای برای سرنوشت در خدمت شما هستیم.

خب امروز نوزدهم تیرماه، تقریباً یک ماه از شروع جنگی که جمهوری اسلامی و ایران با رژیم صهیونیستی داشته گذشته و حدود دو هفته‌ای (۱۵ روزی) هست که آتش‌بس اتفاق افتاده وسط این ماجرا. توی این حدود یک ماه تحلیل‌های مختلف، روایت‌های مختلف، زاویه گفتگوهای مختلفی باز شده. خیلی مشتاقیم و خوشحالیم که گفتگو را با شما آغاز بکنیم و روایت شما را از همین دو هفته آتش‌بس، هم از حدود دو هفته یا همون دقیق‌تر ۱۲ روز جنگ، بشنویم.

تحلیل لحظه جنگ و اهمیت تاریخی و آینده‌سازی جنگ‌ها

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم:

«اذا جاء نصر الله والفتح ناسیدون فی دین الله… فسبح بحمد ربک واستغفره انه کان توابا»، صدق الله العلی العظیم.

ان‌شاءالله که این گفتگویی که می‌خواهیم داشته باشیم، مصداق “فسبح بحمد ربک و استغفر” باشد؛ هم تسبیح به حمد باشد و هم استغفار و توبه که متناسب با این فتح، با فتحی که در این ۱۲ روز رخ داد.

من از یک دریچه‌ای می‌خواهم وارد این گفتگو بشوم که عملاً زاویه نگاهم را به اتفاقی که در همین دو هفته جنگ و هم بعد از آن ترسیم می‌کند، آن را می‌خواهم با شما در میان بگذارم. لحظه جنگ، لحظه فکر کردن به آینده است. یا بهتر بگوییم شرایط جنگی و وضعیت جنگی، زمین حاصلخیزیه که توش فکر کردن به آینده می‌تواند یک رویی داشته باشد.

ظاهر امر این هستش که تو لحظه جنگ ما داریم برای ثبات‌مان می‌جنگیم، یا داریم برای حفظ موجودیت‌مان می‌جنگیم، اما واقع امر این هست که تو لحظه جنگ ما عملاً داریم آینده را می‌سازیم. عملاً یک چشم‌اندازی از آینده دارد وسط جنگ متولد می‌شود؛ چرا؟ چون وقتی با دشمن روبرو می‌شوی، یک سری خلأها و یک سری آسیب‌ها و یک سری ضعف‌ها در متن این درگیری خودش را نشان می‌دهد؛ چیزی که وقتی که موجودیت تثبیت بود نمی‌توانستی بهش فکر بکنی. اما تو این لحظه که موجودیت در یک وضعیت تعلیقی قرار می‌گیرد مجبوری به آن فکر بکنی و در چنین موقعیتی هستش، فارغ از شکست و پیروزی هم هستش، یعنی به نظر من وسط فتح هم چنین اتفاقی رخ می‌دهد که من معتقدم اتفاقی که افتاد در این ۱۲ روز از جنس فتح بود و این خلا‌ها و آسیب‌هایی که خودش را نشان می‌دهد، یک ولوه‌ای را هم در مردم ایران و هم در کارگزاران سیاسی کشور و هم در کارگزاران نظامی کشور در مجموع شکل می‌دهد. این ولوه یک جمع‌بندی‌هایی را می‌سازد، جمع‌بندی‌هایی که عملاً راه حرکت به سمت آینده مبتنی بر این جمع‌بندی‌هاست.

استناد به تاریخ: عبرت‌های جنگ ایران و روس و جنگ تحمیلی

من برای اینکه این نکته جا بیفتد، لازم می‌دانم دو تا مثال تاریخی را بهش اشاره بکنم و بعد روی یک مثال به طور خاص متمرکز بشویم؛ بحث را ادامه بدهیم چون به فضای امروز ما نزدیک‌تر است.

یک مثال مربوط به گذشته دور ماست؛ جنگ ایران و روس که حدود ۲۰۰ سال پیش بوده. ما وسط جنگ ایران و روس خب شکست خوردیم، شکست خوردیم و بخش‌هایی از کشور را از دست دادیم. اما اتفاقی که در میانه این جنگ رخ داد، صرفاً یک اتفاق نظامی نبود و عملاً در میانه این جنگ یک جمع‌بندی‌هایی و یک برآوردهایی از وضعیت ایران در نسبت با غرب برای ما شکل گرفت.

نماد این برآوردها یا نماد این تاملاتی که در میانه جنگ برای ما شکل گرفت، تو گفتگویی که عباس میرزا با آن ژنرال فرانسوی دارد خود را نشان می‌دهد و در پی این جمع‌بندی‌ها، این برآوردهایی که ما از وضعیت خودمان پیدا کردیم، در میانه این جنگ عملاً می‌توانیم بگوییم که وسط این تجربه‌ای که تو جنگ بر ما گذشت، وضعیت تعامل ما با غرب تا دهه‌ها تعیین تکلیف شد. اینقدر آن لحظه تاریخی، لحظه‌ای که داشتیم می‌جنگیدیم مهم بود. من معتقدم این یک مثال است که به تاریخ گذشته دلالت دارد.

یک مثال هم در گذشته نزدیک داشتیم: جنگ هشت ساله با عراق (دفاع سال‌های دفاع مقدس). آنجا هم به نظر من، در جایی که عملاً ما فاتح جنگ بودیم و پیروز جنگ بودیم، علی‌رغم اینکه فاتح جنگ بودیم و پیروز جنگ بودیم، به هر حال در میانه جنگ، به‌خصوص از نیمه جنگ و نیمه دوم جنگ می‌شود گفت از سال ۱۳۶۴ و شاید دقیق‌تر اگر بخواهیم بگوییم بعد از فتح فاو، که ما فاو را در فروردین ۶۵ فتح کردیم و دیگر از بعد از فتح فاو که خب عراق یک پشتیبانی خیلی اساسی ازش صورت گرفت، هم نظامی هم تسلیحاتی و هم به لحاظ نیروی انسانی و تقویت جدی شد، اتفاقاتی افتاد از میانه جنگ تحمیلی که آن اتفاقات، یک آسیب‌ها و خلأهایی را به چشم کارگزاران ما، به چشم سیاستمداران ما و حتی به چشم بخشی از نیروهای مسلح ما آورد که یک برآورد، یک جمع‌بندی و یک رویکردی نسبت به مقوله امنیت ملی را سامان داد و ما شاید تا امروز به یک معنا تحت شعاع اثرات آن جمع‌بندی بودیم، هنوز هم تحت شعاع آن جمع‌بندی هستیم که حالا من امید دارم که در این واقعه‌ای که توش قرار داریم، جنگ با اسرائیل بتوانیم ازش گذر بکنیم.

می‌خواهم اشاره‌ای به این مسئله داشته باشم، یعنی با این بیانی که فرمودید، آن جمع‌بندی که از دکترین امنیت ملی در پَس ۶۵ شکل گرفته، مولود میمونی برای ما نبوده تا الان؛ یعنی باید ازش عبور کنیم، باید ازش احتراز کنیم. یک کم در مورد این صحبت می‌کنیم که چه تیپی است.

آسیب‌شناسی سیاست‌گذاران جنگ و ظهور الگوی امنیت اقتصادی

ببینید، ما تو میانه جنگ، نیروهای مسلح ما نیازمند حمایت مالی بودند و نیاز به تجهیزات نظامی داشتند و پشتیبانی که مورد نیاز نیروهای مسلح ما بود، مستلزم حمایت مالی از سوی دولت بود. اما اتفاقی که افتاد این بود که دولت توان آن را نداشت یا نمی‌خواست که چنین حمایت مالی را انجام بدهد.

فیلمش موجود است که رئیس کل بانک مرکزی وقت با افتخار از این حرف می‌زند که من نرم‌ها و استانداردهای مالی بانک مرکزی را رعایت کردم و اجازه ندادم که پشتیبانی و حمایت مالی بشود از جنگ. یا در کتاب اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی، مصاحبه‌های آقای روغنی زنجانی و آقای مسعود نیلی را اگر ببینید اشاره‌ای شده به یک پژوهشی در سازمان برنامه و بودجه، اشاره شده به یک مطالعه‌ای در سازمان برنامه و بودجه که در آن مطالعه سه تا سناریو را مثلاً مورد بررسی و ارزیابی قرار دادند:

سناریو اول جنگ فعال، سناریو دوم جنگ فرسایشی و سناریوی سوم پایان جنگ.

ارزیابی کردند که هر یک از این سناریوها را اگر بخواهیم دنبال بکنیم، به لحاظ اقتصادی چه اتفاقی برای کشور می‌افتد و خب در نهایت این جمع‌بندی حاصل شد که اگر بخواهیم جنگ فعال یا جنگ فرسایشی را دنبال کنیم، به لحاظ اقتصادی به فروپاشی کشور میانجامد. البته غیر از این مطالعه، نامه‌نگاری‌ها و کارهای تحقیقاتی هم در سازمان برنامه انجام می‌شد که نتیجه‌اش این بود که نباید از نیروهای مسلح حمایت مالی صورت پذیرد یا اگر حمایت مالی صورت پذیرد به فروپاشی نظام میانجامد.

به مرور، سازمان برنامه و بودجه به لحاظ کارشناسی نمی‌خواست حمایت مالی بکند و از حمایت مالی از نیروهای مسلح پشتیبانی نمی‌کرد. تو مجلس شورای اسلامی هم آن موقع کمیسیون برنامه و بودجه مجلس فکر کنم آقای عبدالله نوری بود. در مجموع یک همسویی و همراستایی توی مجلس شورای اسلامی با همین بدنه سازمان برنامه و بودجه وجود داشت و یک همفکری وجود داشت و همین همفکری هم باعث شد که عملاً در دولت بعدی، که خود آقای هاشمی رفسنجانی ریاست آن دولت را برعهده داشت، همان تیم عملاً تدوین‌کنندگان برنامه توسعه ما بشوند.

خب تو این صحنه، یک آسیب‌شناسی ـ در بازه زمانی ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷ ـ به چشم سیاسیون ما آمد. آن آسیب‌شناسی در یک جمله اگر بخواهیم خلاصه‌اش بکنیم این بود:

“ما چون پول نداریم و سرمایه کافی نداریم، منابع مالی کافی نداریم، نمی‌توانیم خوب بجنگیم.”

بخواهیم فنی‌تر بگوییم: “ما چون جی دی پی بالایی نداریم، نمی‌توانیم خوب بجنگیم!”

خب در پرتو چنین آسیب‌شناسی، تجویزی که پیش روی کارگزاران کشور قرار می‌گیرد چیست؟ طبیعی است آن سیاست و رویکردی که می‌تواند تأمین‌کننده امنیت ما باشد اصلاً چیست؟ این هست که خب اگر ما جی دی پی بالایی داشته باشیم، اگر منابع مالی کافی داشته باشیم، می‌توانیم در واقع امنیت خودمان را تأمین بکنیم.

یعنی ترس از اینکه اگر با فقدان یا ضعف منابع مالی کافی مواجه شویم، نمی‌توانیم آن پشتیبانی لازم را از نیروهای مسلح‌مان داشته باشیم که بتوانیم در مقابل دشمن متجاوز از خودمان دفاع کنیم. صورتی از یک طرحی از یک تئوری امنیت ملی را در اذهان شکل داد. طبیعتاً این طرح امنیت ملی به صورت ضمنی بود در ذهن آنها و شاید صورت‌بندی نظری دقیقی همان ایام نداشت ولی این دیدگاه شکل گرفت. وسط جنگ شکل گرفت. این دیدگاه، این انگاره، این آسیب‌شناسی و این تجویزی که از دل این آسیب‌شناسی برآمد تا امروز شاید سیاست کشور را تحت شعاع خودش قرار داده. البته هرچه از جنگ فاصله می‌گیریم، می‌شود گفت میزان تأثیرش کاسته می‌شود.

مثال‌های معاصر و نقد سیاست ثروت ملی (با اشاره به حسن روحانی)

شما نگاه کنید همین ایامی که ما این جنگ ۱۲ روزه را داشتیم، حالا چند ماه قبلش اظهار نظری از آقای حسن روحانی، فیلمی از ایشان منتشر می‌شود. در جمع دولتمردان جمله‌ای را از فتحی شقاقی نقل می‌کند. ایشان که مضمون جمله این هست که شما اگر خودتان مستحکم نیستید، نمی‌خواهد به ما کمک کنید، نمی‌خواهد به فلسطین کمک کنید. اول خودتان مستحکم باشید بعد به فلسطین کمک بکنید.

فارغ از معانی درست و مثبتی که می‌شود از این جمله برداشت کرد ولی آن زاویه نگاهی که آقای حسن روحانی می‌خواهد تصویر بکند با بیان این جمله در این وضعیتی که ما الان توش قرار گرفتیم، چیست؟ این است که ما که خودمان قدرت یا بهتر آن ثروت اقتصادی کافی را نداریم در داخل کشور، چرا باید برویم کمک کنیم؟ تلویحاً می‌خواهد نتیجه بگیرد که ما وقتی سرمایه کافی نداریم، منابع مالی کافی نداریم، ثروت کافی نداریم، چرا باید برویم مثلاً تو ماجرای فلسطین هزینه بکنیم؟ چرا باید نیروهای مسلح ما بدون هزینه که نمی‌روند سوریه، بدون هزینه که نمی‌روند لبنان، بالاخره پشتیبانی هزینه‌ای دارد، سرمایه‌ای در واقع خرج می‌شود تو این طرحی که دنبال کردیم.

همین جمع‌بندی را خیلی شفاف‌تر آقای حسن روحانی در یک سخنرانی بهش اشاره می‌کند که آن سخنرانی تبدیل شده به یک مقاله در فصلنامه راهبرد، عنوانش “ثروت ملی یا قدرت ملی، اولویت با کدام است”. تو آن سخنرانی که متن کاملش در این فصلنامه آمده، آقای روحانی می‌گوید ما یک اشتباهی در کشور داریم دنبال می‌کنیم، آن اشتباه این هست که از جیب اقتصاد داریم یارانه می‌دهیم به سیاست؛ از جیب اقتصادمان داریم خرج می‌کنیم برای سیاست کشور.

یعنی سیاست کشور یک تصمیمی می‌گیرد که یک اتفاقی را مثلاً در منطقه دنبال بکند، برای پیگیری آن تصمیم هزینه را کی پرداخت می‌کند؟ هزینه را اقتصاد کشور دارد پرداخت می‌کند. و می‌خواهد نتیجه بگیرد که چی؟ آن مسیر، این سخنرانی مال سال ۸۵ است.

چرا دارم روی شخصیت آقای حسن روحانی تاکید می‌کنم؟ چون ایشان ۱۶ سال در دبیرخانه شورای امنیت ملی ما دست‌شان بوده، ایشان دبیر شورای امنیت ملی ما بوده به استثنای آن سال‌های ابتدایی که ایشان و مرحوم سید احمد خمینی چنین مسئولیتی را دنبال می‌کردند، باقی سال‌ها تا ۱۶ سال ایشان کمیسیون امنیت ملی مجلس هم بودند، قبلش نماینده آقای هاشمی تو وزارت دفاع، لذا ما از یک شخص حرف نمی‌زنیم، از کسی داریم حرف می‌زنیم که اگر در مورد انگاره‌های او سخن بگوییم، اگر در مورد باورهای او سخن بگوییم، داریم در مورد ذهنیت‌های ته‌نشین شده یا ذهنیت‌های مستقر در بالاترین نهاد امنیت ملی کشور حرف می‌زنیم.

خب چنین نگاهی ایشان داشت که ما به اشتباه در جمهوری اسلامی قدرت ملی را بر ثروت ملی اولویت دادیم. همه سخن ایشان در آن سخنرانی این است. و طبیعتاً راهبرد پیشنهادی و سیاست پیشنهادی‌شان این است که ما اولویت را باید به ثروت ملی بدهیم.

یعنی چی؟ یعنی اقتضائاتی که در سیاست می‌خواهیم دنبال بکنیم، اقتصاد تعیینش می‌کند. اقتصاد تعیین می‌کند که سیاست چه مسیری را باید برود.

پیامد عملی سیاست “اول ثروت، بعد قدرت”: تجربه دولت سازندگی و اصلاحات

وقتی می‌گوییم اقتصاد تعیین می‌کند یعنی چی؟ بیاییم اتفاقاتی که بعد از جنگ، در دولت سازندگی افتاد را مرور کنیم؛ این نکته اول خیلی مهم است، این نکته را بهش اشاره بکنید و بعد وارد بررسی حوادث بعد از جنگ شوید. این تئوری امنیت ملی، دکترین امنیت ملی یا طرحی از طرح امنیت ملی، طرح همه چیز ماست؛ این‌جوری نیست که بگوییم ما ۱۰ تا موضوع داریم، یک موضوع هم امنیت ملی!

وقتی شما یک فهمی از امنیت ملی پیدا می‌کنی، همچنان‌که امنیت در واقعیت زیرساخت همه چیز ماست، نظریه امنیت ملی و دکترین امنیت ملی هم پایه همه الگوهای اداره کشور می‌شود. و همین حساب شکل و صورتی از سازندگی و توسعه که بعد از جنگ دنبال کردیم، کاملاً ارجاع دارد به این فهم از امنیت ملی.

یعنی این فهم از امنیت ملی که در میانه جنگ شکل گرفت، آن الگویی از سازندگی و توسعه را که در دولت سازندگی بعد از جنگ پیش آمد برای این کشور، ما طی کردیم.

خب، ‌آن‌جا چه اتفاقی افتاد؟ ما وارد مسیر سازندگی شدیم، اولویت را می‌خواستیم به ثروت ملی بدهیم، به گفته آقای روحانی می‌خواستیم جی دی پی کشور را بالا ببریم، خب نیازمند چی بودیم؟ نیازمند سرمایه‌گذاری تو صنایع بودیم. این‌جا از یک طرف منابع مالی کافی نداشتیم، طبیعتاً برای ایجاد این منابع مالی باید به بیرون از کشور متوسل می‌شدیم. از چه طریقی؟ یک طریقش که خیلی از کشورها آن طریق را طی کردند و چالش‌های زیادی براشون بوجود آمد، استقراض بود. استقراض از سازمان‌های بین‌المللی، که خود این استقراض می‌دانید دیگر؛ قاعده وام‌گیری از سازمان بین‌المللی این است که شما بسته‌های سیاستی آنها را اجرا بکنید، تضمین اینکه آیا می‌توانید از عهده پرداخت بدهی‌تان بر بیایید این است که بتوانید همان بسته‌ها را اجرا بکنید.

سمت استقراض خارجی رفتیم و در پی این بودیم که از طریق سرمایه‌گذاری خارجی این منابع را تامین بکنیم. برای اینکه بستر سرمایه‌گذاری خارجی را فراهم بکنیم، به چه نتیجه‌ای رسیدیم؟ تنش‌زدایی. ‌یعنی ماجرای تنش‌زدایی چرا صورت پذیرفت؟ برای اینکه شرایط را فراهم بکنیم برای سرمایه‌گذاری خارجی که مانع‌اش آمریکا بود. اگر می‌توانستیم تنش‌هایمان را با آمریکا، رفع کنیم امکان این سرمایه‌گذاری فراهم می‌شد.

نقض غرض: تضادهای راهبردی و تجربه دهه ۷۰ و اوایل ۸۰

اتفاقات مهمی هم در آن مقطع رخ داد؛ دهه ۷۰ که خیلی روایت نشده، چون خیلی حادثه برجام در دهه ۹۰ به چشم آمده، ما خیلی آن تجربه‌ای که در دهه ۷۰ سپری کردیم را ندیدیم.

حرف بسیار جالب و توجه و البته تأسف‌باری اخیرا در مصاحبه‌ای که آقای سعید لیلاز با سایت انصاف نیوز داشت من دیدم، ایشان می‌گوید که ما در سال ۷۳ و ۷۴ به قدری تا جایی تنش‌هایمان را با آمریکا ازش صرف نظر کردیم که طبق گفته ایشان در مصاحبه، حتی به آمریکا نفت فروختیم! اینقدر تلاش داشتیم تنش‌زدایی کنیم و خود ایشان می‌گوید که البته آمریکا اسفند ۷۴ تحریم کرد، تحریم کرد سرمایه‌گذاری کردن در ایران.

خب ببینید، آن طرحی از امنیت ملی که در میانه جنگ در ذهنیت بخشی از کارگزاران سیاسی کشور شکل گرفت، عملاً در میانه راه، در اواسط دهه ۷۰، ما یک نقض غرضی را شاهدیم. ما می‌خواستیم جی دی پی‌مان را بالا ببریم، می‌خواستیم ثروت ملی داشته باشیم، می‌خواستیم منابع مالی کافی داشته باشیم تا بتوانیم آن زیرساخت‌های نظامی لازم، آن تسلیحات مورد نیاز و در واقع توانمندی‌های نظامی کافی را برای دفاع از خودمان در مقابل دشمن تدارک ببینیم.

اما عملاً در مسیر این راه، به این نتیجه رسیدیم که باید با ریشه ناامنی (تنش) زدایی کنیم! خب خود این نشان می‌دهد که اصلاً یک نقض غرض رخ داده و دیگر هرچه به دهه ۸۰ نزدیک می‌شویم، این دیدگاه یک صورت‌بندی نظری جدی هم پیدا می‌کند و دیگر تیر خلاص را کجا می‌زنند؟ تو برنامه چهارم توسعه!

در سند مبانی برنامه چهارم توسعه، رسماً نوشته‌ها، مقالاتی هست که در آن رسماً پیشنهاد می‌دهند نظم تک‌قطبی بعد از فروپاشی شوروی را ما بپذیریم و در پرتو این نظم و تقسیم کار جهانی که در پرتو این نظم شکل می‌گیرد جای خودمان را پیدا بکنیم و حتی قائل به این‌که اگر می‌خواهیم سند آمایش سرزمین هم برای جمهوری اسلامی بنویسیم، آن هم باید در پرتو همان تقسیم کار جهانی باشد و جانمایی‌مان در آن تعیین گردد.

این حرف‌هایی هست که تو مبانی برنامه چهارم بهش اشاره شده و این انگاره مسلط می‌شود که اگر ما منافع مشترک اقتصادی با آمریکا و با دشمنان منطقه‌ای‌مان تعریف بکنیم، ایجاد همین منافع مشترک اقتصادی باعث می‌شود امنیت ما تأمین شود؛ چون اگر آنها به ما تعرض بکنند، در واقع به منافع اقتصادی خودشان تعرض کرده‌اند. یعنی بازدارندگی را به این صورت تعریف می‌کردند.

بعدها، حتی مشاوران رسمی رئیس جمهور، یکی دو ماه قبل از طوفان الاقصی، در مصاحبه‌ای با سایت خبرآنلاین، خیلی شفاف می‌گویند مشکل اساسی ما سیاست‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی و مشکل اساسی‌تر رفع مشکل با صهیونیسم است و علت اینکه برجام به نتیجه نرسید این بود که این دو مشکل حل نشد.

گویی گام بعدی، پس از برجام، این بود که موجودیت اسرائیل را، ولو دوست نشویم، لااقل بی‌طرفی کنیم نسبت به آن.

نقد پارادایم نوسازی و تفاوت دو قرائت امنیت ملی

اما دقیقاً این حرف‌ها کجا زده می‌شود؟ اوایل دهه ۸۰. دقیقاً زمانی که آمریکا در شرف لشکرکشی به منطقه غرب آسیاست و رسمی اعلام می‌کند که طرح خاورمیانه جدیدش، تجزیه ایران را هم در نظر دارد. ما در این شرایط داشتیم فکر می‌کردیم چگونه می‌توانیم با آمریکا منافع مشترک اقتصادی تعریف کنیم تا امنیت ملی‌مان را تضمین کنیم.

تأکید من بر این قرائت خاص از امنیت ملی که در میانه جنگ تحمیلی هشت ساله برای ما شکل گرفت، به این معنا نیست که جمهوری اسلامی این مسیر را دنبال کرده. این انگاره بود، در متن دولت‌ها، دستگاه‌های اداره کشور، بعضاً حتی در وزارت امور خارجه هم حاضر بود. اما شخص رهبر بزرگوار انقلاب، موازی با این دیدگاه، یک مسیر دیگر را پیگیری کردند؛ با فهم دیگری از امنیت ملی.

اصلاً اساس آن دکترین امنیت ملی که به آن اشاره کردیم چیست؟ ریشه ناامنی را داخلی می‌دانند و می‌خواهند در داخل کشور رفع کنند؛ این فرضیه‌ای است که بر نظریه‌های نوسازی حاکم است. در پارادایم نوسازی، عامل توسعه‌نیافتگی و ریشه ناامنی همیشه داخلی است. منتقدان این نظریه‌ها بعدها پارادایم وابستگی و نظام جهانی را مطرح کردند. پارادایم نظام جهانی و وابستگی می‌گوید چرا ریشه توسعه‌نیافتگی را داخلی می‌دانید؟ باید به روابط مرکز و پیرامون و ناترازی‌های جهانی توجه کنید.

اینجا اما امام خمینی و پس‌از ایشان رهبری، نه‌تنها منتقد این نگاه بودند، بلکه یک طرح ایجابی داشتند.

طرح ایجابی امام را اگر بخواهیم ببینیم، بهتر است مراجعه کنیم به پیامی که معروف شده به منشور بازسازی و سازندگی (پیام نه بندی). امام در آن پیام “نه شرقی، نه غربی” را یک پایه برای ساختن و آبادانی در نظر می‌گیرد، نه فقط یک نفی.

استقلال؛ معنای اصیل و راهبردی نزد امام و رهبر انقلاب

معنایی که امام از استقلال عرضه کرد، اصلاً فهم مسئله را به استقلال گره می‌زد.

می‌گفت اگر ساخت درون‌زا باشد، کشف مسئله و راه‌حل هم بومی، مستقل و واقعی خواهد بود.

اگر استقلال صرفاً به معنای پاسخ بومی به پرسش‌های جهانی باشد، اصلاً ناکارآمد خواهد شد؛ هستی نهادهای مدرن دوره پهلوی هم از همین جهت سوری و بی‌ریشه بود چون مسئله‌شان مسئله بومی نبود.

امام و رهبری، استقلال را ضرورت و نه صرف فضیلت می‌دانستند.

ریشه ناامنی را نه صرفاً در داخل، بلکه در اسرائیل، نظم جهانی و آمریکایی می‌دیدند.

در پیام‌های مهم پایان دفاع مقدس، این نگاه به روشنی منعکس است.

راهبرد موازی و تکوین جبهه مقاومت؛ روایت شکل‌گیری

رهبر انقلاب به موازات جریان دولت و کارگزاران رسمی کشور (وزارت‌خارجه، بانک مرکزی، سازمان برنامه و حتی مجلس و شورای عالی امنیت ملی)، با آرامش و بدون تنش داخلی، مسیر دیگری را پیگرفتند.

سختی‌ها و موانع متعدد راه بود، تهیه مالیات‌ها و تأمین مالی‌شان گاه به جایی رسید که مجبور شدند برای خرید تجهیزات دفاعی، حتی زمین و ساختمان بفروشند.

در تمام دولت‌ها، با حفظ آرامش، این مسیر موازی با دولت، با تمرکز بر شکل‌دهی به نیروی قدس سپاه، دنبال شد.

برای نخستین‌بار بعد از شهادت سردار سلیمانی، رسماً در خطبه‌های رهبری بر نقش فرامرزی نیروی قدس تأکید شد؛ طرحی که با مشارکت سردار سلیمانی و یاران او، به صورت یک راهبرد ادواری، با محوریت پاسداران صبور و میدان‌دار، پیگیری شد تا جنگ ۳۳ روزه حزب‌الله.

نقطه عطف: جنگ ۳۳ روزه و دولت مقاومتی و جبهه مقاومت

جنگ ۳۳ روزه، نخستین جایی بود که ارتش اسرائیل در منطقه با شکست جدی مواجه شد و رهبر انقلاب همان زمان تعبیر کردند: “تاریخ این منطقه ورق خورد”.

از آن پس امکان حذف اسرائیل از منطقه برای اولین‌بار ملموس‌تر شد. حرکت به سمت ایجاد ناامنی پایدار برای رژیم صهیونیستی، فراگیر شد.

تلاش شد در پیرامون اسرائیل ساختارهایی ایجاد شود که وجه اصلی‌شان ناامن‌سازی همیشگی محیط دشمن بود.

جبهه مقاومت و دولت مقاومتی تشکل یافت، با بازیگری نیروی قدس سپاه و نیروهای محور مقاومت، که برای نخستین‌بار، به صورت عملیاتی منطقه را برای اسرائیل ناامن کردند. در این مسیر اسناد و اعترافات دشمن هم روشنگر است؛

برای مثال، وزیر دارایی اسرائیل اخیراً اذعان می‌کند که نیروی قدس ایران، اسرائیل را در «حلقه‌ای از آتش» قرار داده است.

جمع‌بندی و فرصت تاریخی جدید

در این لحظه تاریخی که الان درش واقع شدیم، جنگ ۱۲ روزه پیش آمده، فرصت تاریخی همین نکته است. آن طرحی از امنیت ملی که امام و رهبری در طول دوران رهبری‌شان پی گرفته‌اند، باید صورت‌بندی و تفصیل یابد.

رهبری به‌ویژه پس از شهادت سردار سلیمانی و رخداد طوفان الاقصی بر یک وضعیت جدید تأکید دارند:

ما در پرتو گشایش‌ها و فرصت‌های جدید پیامد این رخدادها، می‌توانیم با یک نقشه راه جدید این طرح از امنیت ملی را دنبال کنیم؛ طرحی که از جنس مقاومت و ساخت مستقل است.

در طول سه دهه اخیر، محور اقتصاد و منافع مشترک با غرب نتوانست به تأمین امنیت ملی واقعی منجر شود، بلکه ایران و منطقه را دچار خسارت و تهدید کرد.

در مقابل، راهبرد مقاومت و میزانی از استقلال، ایران را دارای الگوی بازدارندگی جدی و یکپارچه ساخت و جبهه وسیعی از گروه‌ها و کشورها را حول محور مقاومت با یک برنامه امنیتی-سیاسی نوین سازمان داد.

واقعه طوفان الاقصی و وقایع جدید، فرصت تاریخی جدید و گشایشی را پیش‌روی ایران و محور مقاومت نهاده است.

0
0
0
0
0
0
0

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *