مقدمه و طرح پرسش آغازین
بسم الله الرحمن الرحیم.
ویژه برنامه «برای سرنوشت» مجموعه گفتوگوهایی است که با کارشناسان، صاحبنظران و تحلیلگران در گرماگرم نبرد ایران و اسرائیل برای شما عزیزان تدارک دیدهایم. در این گفتگوها سعی میکنیم لایههای عمیقتری از این نبرد را بررسی و دیدگاههای صاحبنظران و کارشناسان را بشنویم تا تصویر عمیقتری از آنچه که میگذرد و آنچه پیش روی ماست، به دست آوریم.
در خدمت برادر عزیزمان، دکتر دنیوی هستیم. از تحلیلگران مسائل آینده ایران.
آقای دکتر خوش آمدید، در خدمت شما هستیم. الان در گرماگرم این نبرد هستیم که شروع شده. خب، این تا حدودی پیشبینی میشد که این اتفاق بیفتد؛ خصوصاً بعد از هفت اکتبر و اتفاقاتی که به دنبال نبرد طوفان الاقصی آغاز شد. و ان هم به دنبال مسیری را که انقلاب اسلامی در تقابل با جریان استکبار جهانی تاکنون طی کرده و تهدیدهایی که همواره از جانب استکبار جهانی، آمریکاییها، غربیها و اسرائیل متوجه قدرتیابی ایران در منطقه و کنشگری آن بوده، تا الان ادامه یافته است.
میخواهیم شما با نگاه دقیق خودتان بفرمایید چطور شد به این نقطه رسیدیم؟ چه داستان بزرگتری پشت این ماجرا وجود دارد که اکنون ما—مردم ایران، بلکه منطقه و امت اسلام—خود را در میانه یک نبرد سرنوشتساز میبینیم؟
تحلیل اولیه وضعیت فعلی و طرح مسأله اصلی
دکتر دنیوی:
بسم الله الرحمن الرحیم.
عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما و همه عزیزانی که احتمالاً هر زمان و هر مکانی این ویدیو را میبینند.
وقتی انسان در چنین موقعیتی قرار میگیرد—اکنون فکر میکنم در هفتمین روز این جنگ هستیم که این گفتگو را انجام میدهیم—جنگی که از ۲۳ خرداد حوالی ساعت سه و خوردهای دقیقه جمعه شروع شد و همچنان ادامه دارد؛ تحولاتی در میدان رخ میدهد و معمولاً اغلب مردم درگیر آن هستند: امروز دشمن چه مواضعی را زده است، ما چه مواضعی را زدهایم، چه تصمیمات سیاسی در جریان است که بر سرنوشت جنگ تأثیر میگذارد. اظهارنظرهای کارشناسان نظامی و سیاستمداران، در لایههای بعدی احتمالاً تحلیلگران اقتصادی درباره امتداد جنگ، زیست جاری مردم، نگرانیها و واکنشهایشان؛ محتواهایی که در رسانهها، مخصوصاً فضای مجازی و شبکههای اجتماعی پخش میشود، این بخش بازتاب بیشتری دارد و معمولاً اولین مواجهه ما با مسأله است.
اما نکتهای که امروز میخواهم بگویم، کمی فاصله گرفتن از این هیاهو و نگاه از بیرون به موقعیتی است که در آن قرار گرفتهایم؛ زیرا این نگاه میتواند کمک کند اولاً موقعیت فعلی را بهتر درک کنیم و درگیر هیجانات میدان و صحنه نشویم. دوم اینکه، به نظرم از اولی مهمتر است: تحمل ما در برابر وضعیت افزایش مییابد وقتی که درک عمیقتر و پیچیدهتری نسبت به موضوع داشته باشیم.
سؤال این است: چرا به اینجا رسیدیم؟ چرا امروز در این موقعیت قرار داریم و درگیر یک نبرد واقعی شدهایم—نبردی که شاید در جنگ تحمیلی قبلی (جنگ ایران و عراق)، موشکباران تهران در مراحل اولیه نبود و جنگ مدتها طول کشید تا به تهران برسد، حتی شمال تهران دورترین نقطهها به جنگ تلقی میشد. اما این جنگ به گونهای آغاز شد که نقطه اولش از آخرش شروع شد؛ یعنی روز اول کاری شد که باید روز آخر رخ میداد—فرماندهان عالیرتبه نظامی ایران مورد حمله قرار گرفتند، مناطق شمالی پایتخت و مراکز مهم کشور مورد حمله قرار گرفت و… به تعبیر خودشان جنگی برقآسا و شروعی طوفانی بود تا ذهن حریف را قفل و آن را به هم بریزد.
آیا این نتیجه یک ماجراجویی سیاستمداران ایرانی است؟ یعنی ما در اثر یک ماجراجویی برای درگیری با اسرائیل یا آمریکا به این نقطه رسیدهایم؟ این حرفها را در بین مردم عادی هم میشنویم: چرا وارد کلکل با کشورهایی میشوید که توان نظامیشان دهها برابر شماست؟ اصلاً چه کاری است؟
این نگاه را در شیوههای علمیتر و به زبان متخصصان و دانشگاهیان هم داریم. سؤال مهمی است. گاهی هم این سؤال را به شکل استفهام انکاری میپرسند؛ نه اینکه ندانند، بلکه درواقع میخواهند بگویند همین است—درواقع شما با یک ماجراجویی سیاسی و نظامی کشور را به این نقطه رساندید. این یک تلقی از مسئله است: چرا مثل کشورهای دیگر سرتان به زندگی خودتان نبود؟
ریشهیابی تاریخی و تبیین مسأله استقلال در تاریخ معاصر ایران
تلقی متفاوت چیست؟
اما به نظر من، این یک ترسیم دور از واقعیت تاریخی ایران معاصر است؛ مسیری که این ملت تا امروز طی کرده را ندیدن است. مواجهه متفاوت میتواند چنین باشد: وقتی به ملت ایران نگاه میکنیم، میبینیم که دستکم ۲۰۰ سال است که ملت ایران به دنبال تغییر وضعیت خود بوده و از جایگاهی که داشته، ناراضی بوده است و میخواسته وضعیتش را نسبت به جهان و خودش تغییر دهد. اما این میل به تغییر، یک ویژگی کلیدی دارد: میل به استقلال.
ما میتوانستیم—مثل بسیاری ملتها—تغییر وضعیت را بدون عنصر استقلال بخواهیم؛ اما عنصر استقلال برای ایرانیان کلیدی است. مخصوصاً با توجه به پدیده استعمار در دو سه قرن گذشته که اروپاییان هر جای ممکن را زیر سیطره خود میبردند و منابع انسانی و طبیعی را برای انباشت ثروت و قدرت مصرف میکردند. این تبعیت در بسیاری کشورها نهادینه شد و آنها پذیرفتند جهان همین شکل را دارد. اما ملت ایران قابل تأمل است؛ وقتی این روند تاریخی را نگاه میکنید—از یکی از تلخترین نقاطش، یعنی جنگهای ایران و روس (سالهای ۱۱۸۰ و ۱۱۸۳ قمری؛ یکی دو دهه قبل از ۱۲۰۰)—همان میل به تغییر وضعیت اما همراه با استقلال را میبینید؛ در بیان فرماندهان میدانیای چون عباس میرزا و نیز علمای دینی که حکم جهاد میدادند برای حضور در آن جنگها و استقلالخواهی و عزتمندی ملت ایران.
احتمالاً علتش به این برمیگردد که ما در سالهایی نهچندان دور پیش از آن، دورهای از قدرت (مثل صفویه) را تجربه کرده بودیم؛ دورانی که دولت مرکزی مقتدر، نظام اجتماعی منسجم، توسعه هنر و فلسفه، و استقلال فرهنگی و سیاسی وجود داشت که حتی نسبت به ساسانیان هم نقطه اوج بهشمار میآمد.
اما ورود به دوره قاجار و سپس جنگهای ایران و روس، شکستهای متوالی و از بین رفتن آن اقتدار، باعث شد مردم ایران حسی از خسران و بیقدرتی پیدا کنند و همزمان «میل به تغییر وضعیت» و «اصرار بر استقلال» در ناخودآگاه جمعیشان تقویت شود.
به همین خاطر ما بعد از ۱۲۰۰ شمسی همواره شاهد تلاشهایی برای آموختن از غرب و پیش رفتن به سوی توسعه هستیم (نمونهاش تأسیس دارالفنون و ورود معلمان اروپایی به ایران). با این حال، این میل به تغییر دلبسته به حفظ استقلال و عزت ملی است و این دو بیوقفه در همآمیخته یا حتی گاه متضاد بودهاند؛ و همین تضاد و تعامل مسیر تاریخ معاصر را رقم زده است.
نمونههایش را در انقلاب مشروطه میبینید؛ یا در کودتای ۱۲۹۹ خورشیدی، که با دخالت مستقیم انگلیس سرنوشت ایران رقم خورد—و همان سنخ تحقیر و تلخی را برای مردم ایران به دنبال داشت.
مردم از گذشته خود ناراضی نبودند اما زمانی که یادآوری میکنند، آن رویدادها را «کودتای سیاه» مینامند؛ چون عنصر استقلال در آن مخدوش شد. در سلسله حکومتهای قبلی ما دخالت مستقیم بیگانه را اینگونه نمیبینیم؛ اما در این کودتا، پهلوی مستقیماً با حمایت و به قدرترسانی نیروهای خارجی، بر سر کار آمد؛ فرمی از خلق قدرت که پیش از آن در تاریخ ایران وجود نداشت.
پیش از آن هم، نوعی قاعده بود: یک ایل و تباری بود و پادشاه، حمایت اجتماعی یا نظامی را جمع میکرد و به قدرت میرسید؛ اما در دوره پهلوی، قدرت از بیرون تحمیل شد؛ بدون هیچ سابقه یا سرمایه اجتماعی و بدون هیچ تلاشی در سیر تاریخی ملت ایران.
توالی تاریخی تا انقلاب اسلامی و نقش امام خمینی
در دوره پهلوی اول و دوم، نقش نیروی بیرونی و عنصر خارجی پررنگتر شد؛ و ملت ایران حساستر شد. تحولات جهان هم بر این حساسیت افزود: دوره رضاخان که نوع مدرنیته تحمیلی مطرح شد، تغییر لباس، کشف حجاب و رویاروییهای فرهنگی باعث تنشهای داخلی و از دست رفتن دقیق همان حس استقلال شد.
در دورهٔ پهلوی دوم نیز شاهد وابستگی عمیقتر به غرب، مشاوره فعالان آمریکایی (نمونه آرتور میلسپو و تیمهای مشاورهای در اقتصاد و حتی اداره میوهترهبار تهران!) هستیم. در این شرایط، انگار هرچه عنصر استقلالِ ایرانیان انباشته میشد، خشم یا مقاومت تاریخی نیز تهنشینتر میشد.
بنابراین وقتی حضرت امام خمینی عنصری را برای برانگیختن مردم انتخاب کرد، بیشک یکی از پرقدرتترین عناصر همان استقلال بود.
اشارات امام در طول نهضت، و بهویژه خلق آن اراده جمعی، حول استقلال معنا پیدا میکند؛ و این ویژگی برای ملت ایران مهم شد: میخواستند تغییر کنند، اما نه به هر قیمتی و شکلی، بلکه با عزت، ریشه و استواری تاریخی.
ایران کشوری بود با سابقه چهار هزار ساله، استقرار در فلات ایران، تمدن کهن، یکتاپرستی، ورود آگاهانه به جهان تشیع، حفظ زبان و هویت پس از ورود اسلام؛ همه و همه، شکستناپذیری فرهنگ ایرانی را نمایان میکرد.
چرا ایرانیان تشیع را اینگونه پاس داشتند؟ چرا بر زبان خود ایستادگی کردند؟ چرا با هجوم اعراب، مغولها، اسکندر، روسها فرهنگ خود را وا ندادند؟
اینها ریشه در یک «هاضمه تاریخی» و عمق فرهنگی ملت ایران دارد. ملت ما همواره چیزی را میبلعد، هضم میکند، هرچه سنگینتر و عمیقتر است، تهنشین میشود و با صبر و آرامش تاریخی، حفظ میگردد.
این روند با هجومها و بحرانها بارها آزموده شد، اما ایران و اسلام در هم تنیده، قوام گرفت.
بههمین خاطر، اکنون دیگر امکان تفکیک کامل ایران و اسلام وجود ندارد؛ حافظ، سعدی، مولوی و فردوسی جزئی از این تمدناند و جدا کردن اسلامیّت از ایران یا ایرانیت از اسلام بیهوده است؛ مثل ظرفی است که اگر یک بخشش را بیرون بکشی، تهی خواهد شد.
این مسیر تا دوره پهلوی دوم نیز تداوم داشت و انباشتگی وابستگی بیشتر شد تا جایی که در نهایت ملت ایران به دنبال تغییر وضعیت خود، باز هم مسیر استقلال را انتخاب کرد؛ اما این بار، یکی از طرحهایی که پیش رو گرفت، طرح امام خمینی و انقلاب اسلامی بود. اما اینجا نکتهی مهمی وجود دارد: برخی تصور میکنند که مثلاً ملت ایران هیجانی شدند، جوگیر شدند یا صرفاً امام خمینی کاری کرد که مردم تصمیم اشتباهی گرفتند و سرنوشت سختی را برای خودشان رقم زدند! این نگاه، سادهانگارانه است؛ چون آنچه امروز تجربه میکنیم، محصول یک روز و دو روز نیست؛ بلکه دستاورد مسیر تکاملیابنده چند قرن تلاش، آزمون و خطا و صبر ملت ایران است.
ما میراثدار حرکتی هستیم که ریشه در استقلالخواهی و عزت تاریخی ایرانیان دارد. اگر کسی نقدی دارد، باید کل نهاد ایران را زیر سؤال ببرد؛ چون این روند، انتخابی لحظهای یا تصادفی نبوده، بلکه نتیجهی تحمل و فهم انباشتهی تاریخی ماست که نسل به نسل منتقل شده است.
تبیین رقابت طرحها و متمایز بودن طرح انقلاب اسلامی
در نیمقرن گذشته، طرحهای مختلفی برای آینده ایران وجود داشته است؛ از جمله طرح جریان روشنفکری که سعی در الگوگیری کامل از غرب و تجربه توسعه بدون استقلال داشت، و بخشهایی از بدنه اجتماعی، دانشگاهی و حتی اقتصادی از آن حمایت میکردند. اما در رقابت بین این مسیرها، طرح مبتنی بر «استقلال» و «عزت ملی»—که توسط امام خمینی نمایندگی میشد—توانست نیاز عمیق ملت ایران را برآورده سازد و کامیاب شود.
وجه تمایز این طرح با دیگر طرحها، توجه ویژه به استقلال به عنوان یک خواست محوری ایرانیان بود. اگر امروز برخی، انقلاب اسلامی را نتیجه یک احساسات زودگذر یا خطای سیاسی میدانند، باید تاریخ را عمیقتر ببینند و روند عینی مسیر را لحاظ کنند.
وقتی شما انقلاب اسلامی را از این زاویه ببینید، متوجه میشوید که نتیجه یک حرکت جوگیرانه یا حتی صرفاً واکنش به یک حکومت خاص نبوده است، بلکه برآمده از یک زیست تاریخی طولانی، صبر، شکستها، پیروزیها و عزتخواهی مردم ایران بوده است.
اگر امروز هم شاهد مقاومت و هزینه دادن مردم هستیم، ناشی از همان اراده تاریخی است که این انقلاب را شکل داد؛ و اگر مردم در مقابل صبر و پایداریهای دشوار، تاب میآورند، باز هم به عمق همین تجربه و باور تاریخی بازمیگردد.
در ذهن مردم این سرزمین، حفظ استقلال، عزت و هویت ملی یک «اصل حاکم» است؛ و اگر نسل جدید یا افراد جامعه در مقطعی هم خسته یا سرخورده میشوند، اما آن ریشه عمیق میل به استقلال و عزت، همواره کار خود را میکند و فضا را بر اساس آن شکل میدهد.
جایگاه ایران در نظم جدید جهانی
در نهایت سؤال اساسی این است: جایگاه ایران در نظم جدید جهانی چیست و چرا ما همچنان بر استقلال اصرار داریم؟
جهان امروز، پس از جنگ جهانی دوم، نظم ویژهای به خود گرفت. امپراتوری آمریکا شکل گرفت و قدرتهایی مانند اتحادیه اروپا و چین به میدان آمدند. هر کشوری که میخواهد به معنای واقعی کلمه مستقل باشد، باید با این قدرتها رقابت و تعامل کند؛ و اگر کشورها وارد تعامل و رقابت با آمریکا و نظم حاکم نباشند، اساساً نمیتوانند «مستقل» باشند.
ایران، در متن این نظم جدید، طرح استقلال را دنبال میکند؛ و باوجود تمام هزینهها و سختیها، همچنان حاضر نیست هویت و اصالت تاریخی خود را فدای وابستگی و تندادن به ساختارهای تحمیلی قدرتهای بزرگ کند.
این، نقطه کلیدی است که بسیاری از تحلیلها آن را نادیده میگیرند یا سادهسازی میکنند؛ چون بهظاهر میتوان گفت کشورهای دیگر زندگی آرام و توسعه یافتهای دارند، اما اگر عمیقتر نگاه کنیم، وابستگی شدیدتر آنها به نظم قدرت جهانی و هزینههای پنهانش را هم میبینیم.
همانطور که تجارب ژاپن، مصر و بسیاری دیگر نشان میدهد، وابستگی کامل به نظم جهانی و چشم بستن بر استقلال، الزاماً منجر به توسعه و سعادت ملت نشده است؛ بلکه عواقب و محدودیتهایی نیز در پی داشته است.
در نتیجه: اگر امروز ملت ایران در معرض مبارزهای بزرگ قرار دارد و هزینههایش را میپردازد، این تداوم همان مسیری است که نسلهای قبلش پیمودهاند—برای آنکه عزت، استقلال و هویت خود را از دست ندهد و سرنوشت خود را بهدست خود رقم بزند؛ نه وابسته به قدرتهای زودگذر و سلسلهجنبانان تحولات بینالمللی.
نتیجهگیری و تأکید بر عمق مأموریت تاریخی ایرانیان
در واقع اگر عمیقتر نگاه کنیم، اساساً هر جای جهان که ملتی بخواهد مستقل زیست کند و به دنبال هویت تاریخی خودش باشد، ناخواسته وارد فاز رقابت و شاید تقابل با نظم موجود جهانی میشود؛ نظمی که توسط قدرتهای بزرگ، مخصوصاً ایالات متحده آمریکا، بنا شده است.
قدرتهای مسلط بر جهان امروز، الگویی را پیش میبرند که در آن جایگاه هر کشور از قبل تعیین شده است و معمولاً آن ملتهایی که به اصالت و هویت و استقلال خود اصرار دارند، یا باید با این چارچوب بجنگند یا به تدریج وادار به سازش شوند.
ایران در این ۲۰۰ سال اخیر همواره تلاش کرده جایگاه و سرنوشتش را خودش تعریف کند و بهرغم هزینهها و فشارهای ممتد سیاسی، اقتصادی، نظامی و رسانهای، حاضر نشده با روند تحمیلی قدرتهای خارجی سازگار شود.
این مسیر، مسیری پرهزینه و سخت بوده است؛ اما مردم ایران همواره نشان دادند که برای عزت، استقلال و شرافت ملی، صبر و تحمل بالایی دارند و حاضر نیستند سرنوشتشان را به منافع زودگذر دیگران گره بزنند.
پاسخ به سؤال پایانی و فلسفه استمرار مسیر استقلال
سوال: چرا باید این مسیر را طی کنیم؟
پاسخ این است که اگر حتی برای مدتی کوتاه هم از موضع حق و اراده ملی خودمان عقبنشینی کنیم، تجربه تاریخی به ما نشان داده که نه تنها زندگی بهتری نصیبمان نمیشود، بلکه بهتدریج هویت خودمان را هم از دست میدهیم و به یک واحد وابسته و بیریشه در نقشه جهانی تبدیل میشویم.
در برابر این واقعیت، مقاومت، بها دادن و حتی پذیرش سختیها معنا پیدا میکند، چون هدف، چیزی فراتر از توسعه اقتصادی صرف یا حتی رفاه لحظهای است؛ هدف، حفظ شرافت و معنای زندگی ملی در تاریخ پرفراز و نشیب ایرانیان است.
همین نکته است که تفاوت مدل پیشرفت ایرانی و الگوبرداری مطلق از کشورهای همسایه یا غربی را مشخص میکند. حتی آن کشورهایی که بهظاهر الگوی توسعه و آرامش را پیش گرفتند، اگر به عمق فلسفه وجودی و فرهنگیشان نگاه کنیم، بسیاری از ارزشها و هویت تاریخی خود را واگذاشتند؛ بله شاید ظاهری از رفاه اقتصادی داشته باشند، اما ژرفای معنایی زیست جمعیشان از میان رفته یا تصنعی و بیریشه گشته است.
در نهایت، ملت ایران در گذر این حوادث تاریخی و بحرانهای پیدرپی، به نقطهای رسیده که تجربههای تلخ و درسهای ماندگارش را به سرمایهای برای تصمیمهای بزرگ بدل کرده است. اکنون، این مردم بهتر از هر زمان دیگر میدانند که راه هرچه قدر سخت باشد، تا زمانی که مسیر استقلال و عزت حفظ شود، تحملپذیر و حتی ارزشمند خواهد بود.
این همان ریشه فرهنگی و فلسفی ملت ایران است که اجازه نمیدهد سرنوشتش توسط قدرتهای دیگر دیکته شود، حتی اگر بهای سنگینی برای آن بپردازد.
اینجا، اهمیت داشتن نگاه تاریخی و فهم امیغتر از وضعیت پیدا میشود. چون هرچه این نگاه عمیقتر و واقعبینانهتر باشد، تحمل و پایداری جامعه در برابر بحرانها و تهدیدها افزایش یافته و مردم بهتر میتوانند راه درست را انتخاب کنند.
پس امروز باید بدانیم، هزینههایی که دادهایم و خواهیم داد—خواه جنگ نظامی، خواه تحریم، خواه فشارهای رسانهای یا تخریب چهره ایران در افکار عمومی جهان—همه ریشه در این انتخاب تاریخی دارد که ملت ایران تصمیم گرفت جایگاه و مدل زیست خودش را نه بر اساس خواست قدرتهای مسلط، بلکه بر پایه هویت و نظام ترجیحات خودش بنا کند.
در واقع، موفقیت بزرگ انقلاب اسلامی و حرکت مردم ایران این بود که توانست «امکان تغییر وضعیت» را از مرزهای داخلی کشورشان فراتر ببرد و برخلاف بسیاری از نهضتهای ملی خاورمیانه و حتی کشورهای آفریقایی که به یک تغییر ظاهری قدرت یا دولت بسنده کردند، به سراغ تغییر معادله قدرت و ساختار جهانی نیز برود.
امام خمینی(ره) برای اولین بار مسئله «تحول در نظم جهانی» را جزو برنامه ملت قرار دادند و در آثارشان تصریح کردند تا زمانی که ساختار سلطه و توزیع قدرت جهانی تغییر نکند، هیچ ملتی حقیقتاً آزاد و مستقل نخواهد بود، حتی اگر ظاهرش اینگونه باشد.
این تحلیل از همان آغاز نهضت در سخنان امام هست. تغییر جمهوری اسلامی صرفاً یک امر داخلی نبود. هدف، فراتر از تغییر یک شاه یا یک رژیم سیاسی بود؛ هدف این بود که کشور به استقلالی واقعی برسد که لازمه آن، تغییر موازنه قدرت جهانی است. امام قائل بودند که انقلاب یک فرآیند سه مرحلهای دارد:
١. تغییر وضعیت کشور و ساختار داخلی
٢. تداوم و استمرار مبارزه برای حفظ این وضعیت
٣. تلاش برای تغییر معادله جهانی و گسترش بیداری اسلامی و ملتهای مستقل
همین فهم راهبردی است که امروز در میدان نزاع ایران و اسرائیل و حتی فراتر از آن، در کلیت نبرد گفتمانی ایران و نظام سلطه تجلی یافته است.
در جهان امروز که همه چیز به هم پیوسته است، امنیت، پیشرفت، فرهنگ و حتی رفاه اقتصادی عمیقاً تحت تأثیر جایگاه هر کشور در نظم جهانی قرار دارد. اگر کشوری عزت و استقلال خود را نفروشد و در عین حال بتواند ابزارهای اقتدار خود را (چه فرهنگی، چه علمی، چه اقتصادی و چه نظامی) توسعه بدهد، آنگاه میتواند روی سرنوشت خود تأثیر بگذارد.
به همین دلیل، اگر ملت ایران امروز درگیر سختترین جدالهای سیاسی، نظامی یا رسانهای است، نباید فقط به آن به چشم یک بحران یا تهدید نگاه کند؛ بلکه این نبرد، بخشی از تحقق یک مأموریت تاریخی است: تثبیت جایگاه ایرانِ مستقل و مؤثر در جهان، برای خلق دوران جدیدی که خود طراحی و تحققش را بهدست گرفته است.
و این همان معنایی است که فهم مأموریت تاریخی ایرانیان را در دویست سال اخیر تعمیق میکند؛ مأموریتی که حالا، در میدان امروز و در برابر نظم سلطه جهانی، حیاتیتر و پرچالشتر از هر زمان ادامه دارد.
پس هرکدام از ما، در هر زمینه و جایگاهی که هستیم، باید این درک عمیق تاریخی را سرلوحه کار خود بدانیم و به جای رؤیت روزمرگیها و مشکلات مقطعی، ریشهها و روندهای عمیقتر را بفهمیم تا به جامعه، خودمان و نسلهای آینده آرامش و جهت بدهیم.
تنها با این نگاه است که میتوانیم با امید و انگیزه مسیر را ادامه دهیم و از آزمونهای سخت به سلامت و بالندگی عبور کنیم.



