- یادداشتی درباره تغییر نظام کار در ایران؛ مرور موردی ارتش
- مبتنی بر مقالهی «به سوی جامعهشناسی اخذ و انتقال تکنولوژی: موردکاوی عباس میرزا قاجار و اصلاح قشون» اثر یاسر خوشنویس؛ مجله ایران نامگ، سال2، شماره1، بهار 1396.
نظام کار در ایران دوره صفویه و قاجاریه، متاثر از سبک زندگی ایرانی اسلامی مردم و جهان انسان ایرانی بود. درباره شاخصهای این نظام کار در یادداشت دیگری سخن به میان آمده. در این یادداشت بناست که درباره تغییر این نظام کار از صورت سنتی خود به صورت مدرن نکاتی ارائه شود و سراغ مبحث تکنولوژی به عنوان یک متغیر اصلی در تحول اساسی نظام کار برویم.
ورود تکنولوژی به ایران از سوی غرب، نمونههای مختلفی دارد که یکی از مهمترین و اولیترین موارد آن، تکنولوژیهای مربوط به جنگ است. مطابق نقلهای تاریخی عباس میرزا در جنگ با قوای روس، متوجه برخی عقبماندگیها شد که نمونه صریح آن را در نامه به ژوبر آمده است. پس از این ماجرا بود که عباس میرزا سراغ نیروهای غربی رفت تا بتواند تکنولوژی روزآمد جنگی را به چنگ آورد.
موضوع مهم اینجاست که تکنولوژی جنگ به صورت یک تکنیک ساده وارد ایران نشد. بلکه همراه آن عناصر اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی و… نیز آمد و همین سرآغاز برخی از درگیریها و سپس تلاش برای یافتن قواعد خاتمهبخش به نزاعها شد. به مجموع این عناصر در زبان جامعهشناسی، «سیستم اجتماعی-تکنیکی» اطلاق میشود.
مطابق چارچوب تحلیلی هیوز درباره سیستم اجتماعی-تکنیکی جنگ اگر بخواهیم به عناصری دست یابیم باید بگوییم که ایران با این عناصر مواجه شد:
عناصر تکنیکی: شمشیرها، تفنگها، توپخانه.
انسانها: سربازان، امیران، تکنیسینها و…
عناصر اجتماعی: قواعد سازماندهی سربازان.
عناصر علمی: کتوباتی علمی که برای قشون به کار گرفته میشوند.
منابع طبیعی: فلزات و مواد لازم برای تهیه سلاحها و باروت، مواد غذایی و تنباکو برای لشکریان و علوفه برای اسبها و مرکبها.
در این برهه تاریخی که عباس میرزا با روسها در حال جنگیدن است، وی به این نتیجه میرسد که باید در وضعیت نظام جنگی ایرانیان تغییراتی اعمال نماید. لذا عباس میرزا به عنوان طراح تغییر درصدد به خدمت درآوردن تکنولوژی جنگی مدرن بود.
طراح تغییر اینجا باید دو کار مهم صورت میداد تا به تحول دلخواه خود دست یابد:
الف) ارائه طرحهای نویدبخش که در اینجا اروپاییان طرحهایی را در قالب بسته پیشنهادی به عباس میرزا و ایرانیان ارائه میکردند.
ب) اقناعسازی گروههای اجتماعی دخیل برای پیش برد طرح تغییر.
این گروههای دخیل صاحب منافعی هستند که گاه تغییر در راستای تامین منافع آنها و گاه در صورت ضدیت با منافعشان رخ میداد. در دوره عباس میرزا گروههای دخیل به چند دسته قابل تقسیمبندی بودند:
- روسای ایلات که تغییرات در نظام جنگی منجر به تغییر در سهم مهم آنها در قدرت نظامی کشور بود و لاجرم کاهش یا افزایش قدرت چانهزنی در امور سیاسی و اقتصادی بود.
- پادشاه و دربار که این تغییرات را دارای بار مالی و هزینه هنگفت میدانستند که درنتیجه اجرای آن باید نظام مالیاتی و نظام پرداختیها اصلاح میشد. همچنین قدرت یافتن عباسمیرزا در صورت اعمال برخی تغییرات، میتوانست به ضرر بقیه شاهزادگان و درباریان و حتی خود شاه تمام شود.
- فرهنگ و سنت موجود نیز میتوانست یکی از گروههای دخیل به حساب آید. به ویژه که تغییر نظام جنگی میتوانست به معنای تقلید و پیروی از کفار قلمداد شود.
- گروههای خارجی مانند فرانسویها و انگلیسیها نیز میتوانستند در این طرح تغییر، دچار تضاد منافع شوند.
نکته مهم آنکه تشخیص گروههای اجتماعی دخیل و درک تفسیر آنها از این تغییرات صحنه تحلیل را گسترش میدهد و همچنین راه را برای تبیینهای مبتنی بر اغراض و منافع باز میکند. طبق این نوع تبیین، گروههای دخیل مختلف منافع متفاوتی دارند که هر طرح تغییر میتواند به تحقق آنها کمک کرده یا لطمه وارد سازد.
دانستن اغراض و منافع گروههای دخیل به ما میگوید که چرا در ایران طرح تغییر عباس میرزا شکست خورد و چرا ایران نتوانست تکنولوژی جنگ را به کف آورده و نظام آن را مدرن سازد. چون در پاسخ به پرسش اینکه چرا طرح تغییر شکست خورد، میتوان به راحتی از تضاد منافع و دخالتهای گروههای دخیل صاحب منفعت یاد کرد که در مسیر تغییر سنگاندازی کردهاند. این شیوه یک آسیب جدی دارد و آن اینکه سطح بحث را به روایت مجموعهای از دغلکاریها و دسیسهچینیها تقلیل میدهد و در این میان برخی گروهها یا افراد دخیل، بیغرض یا دارای غرض متعالی قلمداد میشوند که سایر گروهها غرضورزانه و منفعتطلبانه جلوی تغییر به نفع کشور را گرفتهاند. در مورد مذکور امثال عباسمیرزا و امیرکبیر و… به قهرمانانی ملی بدل میشوند که در برابر آنها گروههای دخیلی بودند برای چوب کردن لای چرخ پیشرفت کشور.
اما در عین حال که این آسیب وجود دارد این چارچوب میتواند درک خوب و تبیین لازمی برای فهم عوامل دخیل به ما ارائه کند.
اما بازگردیم به بستههای پیشنهادی اروپاییان برای ایجاد تغییر در نظام جنگی کشور. در اینجا یکی از موضوعاتی که عباس میرزا با آن مواجه بود موضوع بیطرف بودن یا نبودن تکنولوژی از حیث فرهنگی و اخلاقی بود.
در برخی موارد ادعا میشود که مصنوع تکنولوژیک بیطرف است به این معنا که به خودی خود نه از نظر اخلاقی خوب است و نه بد؛ این کاربرد انسانی است که میتوان خوب یا بد باشد. مثال مشهور در این خصوص شعار انجمن تفنگداران امریکاست: ”این تفنگها نیستند که میکشند، انسانها هستند که چنین میکنند.“ مثال مشهور در فرهنگ ما مثال چاقوست: ”چاقو همان چاقوست؛ اگر در دست جراح باشد، زندگی را نجات میدهد و اگر در دست قاتل باشد، موجب قتل میشود.“ مباحث گستردهای در این خصوص وجود دارد که آیا تکنولوژی در این معنا بیطرف است یا خیر. این امر مسلم است که مصنوعات و به عبارت بهتر، سیستمهای تکنولوژیک متضمن ارزشهایی اخلاقیاند. این مصنوعات یا سیستمها ما را به کاربردهایی فرامیخوانند که قضاوتهای ارزشی اخلاقی مهمی از پیش در آنها مضمرند. این قضاوتها میتوانند چالشهای اخلاقی پدید آورند.
در بحث حاضر، میتوانیم به توپ بیندیشیم. تصور کنید که فرانسویان بخواهند قشون مردمی در یک جزیرۀ دورافتاده را مدرن سازند که تاکنون فقط با سالح سرد جنگیدهاند و پهلوانی در نبردهای تن به تن را میستایند. افسر فرانسوی توپ را به سوی خط دشمنی خیالی یا واقعی نشانه میرود و آتش میکند. توپ ”کارایی“ خود را نشان میدهد و کلبه یا موضع دشمن را نابود میکند. میتوانیم تصور کنیم که چنین پرسشهایی به ذهن مردمان جزیره یا دستکم بزرگانشان خطور میکند:
آیا کشتن دشمن از این فاصله و بدون نبرد رودررو ناجوانمردانه نیست؟ اگر دشمنی زخمی در کلبۀ مقابل باشد که قادر به دفاع از خود نیست، آیا کشتن او ناجوانمردانه نیست؟
اگر پرنده یا حیوان دیگری از بد حادثه در نزدیکی کلبه باشد و از بین برود چطور؟ اگر بدون آنکه مطلع باشیم، یک جنگجوی خودی اسیر یا فردی غیرنظامی در کلبه باشد و از بین برود چطور؟
سیستم اجتماعیــتکنیکی ارتش فرانسه که توپ و افسر فرانسوی بخشی از آناند، پیشتر به این پرسشها اندیشیده و پاسخش این است که این شکل نبرد بهرغم همۀ نکات مذکور ناجوانمردانه یا غیراخالقی نیست. بدین ترتیب، افسر و توپها به مردمان جزیره میگویند: ”با این ابزار جدید دشمنت را بکوب و نگران نباش.“ هنگامی که مردمان جزیره میپذیرند که از توپ استفاده کنند، به نحوی آگاهانه یا غیرآگاهانه یا پس از تنشها و مباحثات فراوان و گرفتن نظرات بزرگان خود یا بدون این کار، قضاوتهای ارزشی فرانسویان را میپذیرند.
لذا اینجاست که میتوان مدعی شد تکنولوژی بیطرف و خنثی نیست. اما پرسش مهم اینجاست که در برابر این نوع مواضع اخلاقی مضمر در دل تکنولوژیها، ما چه رفتاری از خود نشان میدهیم؟ آیا صددرصد بسته پیشنهادی اروپاییان را میپذیریم؟ آیا بخشی از آن را پذیرفته و بخش دیگر را رها میکنیم؟ از این مهمتر آنکه چه مقدار از این عناصر اجتماعی مضمر در دل تکنولوژی عناصر اصلی و هستهای و لازمی هستند و چه مقدار از آنها عناصر فرعی و پوستهای و غیرلازم؟
در تاریخ تغییر نظام جنگی ایران مواردی از پیشنهاد اروپاییان غیراصیل و غیرلازم بودهاند اما طرف ایرانی به دلایلی خود و گروههای دخیل را قانع کرده تا این تغییر را بپذیرند هرچند در تضاد با ارزشهای فرهنگی مردم بوده است. مواردی مانند استفاده از لباس فرم نظامی شبیه نظامیان فرانسوی یا تراشیدن ریش و استفاده از آلات موسیقی. در این موارد یا موارد مشابه، تلاش برای اقناعسازی از سه گونه خارج نبوده است:
- اثبات کارایی: مورد لباس فرم نظامی یا تراشیدن ریش از این دست تلقی میشود.
- نفی تضاد ارزشی: باز مورد لباس فرم نظامی در بیان محمدشاه قاجار نیز از همین سنخ بوده است.
- فدا کردن ارزش فرهنگی: مورد استفاده از طبل و شیپور به عنوان آلات موسیقی از این دست موارد است.
البته ناگفته نماند که در مواردی هم پیشنهاد اروپاییان رد شده است مانند رد توصیه پوشیدن کلاه اروپایی.



