دفتر مطالعات نگاه(نهادگفتمان آینده )

تفریح از منظر اسلام

شهید‌والامقام بهشتی اذعان دارد که توجه به تفریح به‌عنوان بخشی از نیاز‌های انسانی در جامعه اسلامی ضعیف بوده است. ایشان ریشه این ضعف را در کج‌فهمی و فهم غلط تعالیم اسلامی می‌داند و طی سخنرانی که بین سال‌های ۱۳۵۷- ۱۳۴۹ در اردوی تابستانی مدرسه رفاه داشته‌اند، به این مسئله و ریشه‌های کج‌فهمی آن پرداخته است. شهید‌بهشتی معتقد است بی‌توجهی به تفریحات در اسلام حاصل قرن‌ها استناد به روایات صوفیانه‌ای است که ارتباطی میان آن‌ها با قرآن کریم وجود ندارد…
  • منبع: بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید بهشتی
  • سخنرانی شهید‌بهشتی در اردوی تابستانی مدرسه رفاه

گروه نافرمان کم بخندند و زیاد بگریند!

از دید اسلام، زندگی با نشاط، نعمت و رحمت خداست و زندگی توأم با گریه و ناله و زاری، خلاف رحمت و نعمت اوست!

شهید‌والامقام بهشتی اذعان دارد که توجه به تفریح به‌عنوان بخشی از نیاز‌های انسانی در جامعه اسلامی ضعیف بوده است. ایشان ریشه این ضعف را در کج‌فهمی و فهم غلط تعالیم اسلامی می‌داند و طی سخنرانی که بین سال‌های ۱۳۵۷- ۱۳۴۹ در اردوی تابستانی مدرسه رفاه داشته‌اند، به این مسئله و ریشه‌های کج‌فهمی آن پرداخته است. شهید‌بهشتی معتقد است بی‌توجهی به تفریحات در اسلام حاصل قرن‌ها استناد به روایات صوفیانه‌ای است که ارتباطی میان آن‌ها با قرآن کریم وجود ندارد. متن کامل این سخنرانی با اندکی تلخیص به شرح زیر است:

قرن‌های متمادی به استناد برخی از روایات صوفیانه که نمی‌تواند هیچ ارتباط اصیلی با قرآن کریم داشته باشد، تفریح کردن، داشتن نشاط در زندگی و امثال این‌ها را برای یک مسلمان نقطه ضعف معرفی می‌کرده‌اند. راه دوری نرویم؛ یادم می‌آید که در آغاز دوران تحصیلات علوم اسلامی به حکم آن نشاط و شادابی که انسان در آن سن دارد، پیش یا بعد از درس با دوستان می‌گفتیم و می‌خندیدیم؛ یکی از رفقا که با من هم مباحثه بود وقتی ما می‌خندیدیم، می‌گفت فلانی، حالا که آغاز دوران تحصیل علوم اسلامی است، بهتر است که خودمان را عادت بدهیم که نخندیم، یا کمتر بخندیم گفتم چرا؟ گفت خب، آیه قرآن است: «فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلًا وَلْیَبْکُوا کَثِیرًا: باید کم بخندند و زیاد بگریند» در آن موقع که ایشان این آیه و یکی دو حدیث به این مناسبت می‌خواند، من فکر نکردم که بروم مطالعه کنم… [اما چند سال بعد]که بنا داشتم به خاطر بررسی یک مسئله اسلامی، قرآن را از اول تا آخر و با دقت مطالعه کنم، بار دیگر به این آیه رسیدم؛ دیدم عجب! این آیه در قرآن هست، اما مطلب درست در نقطه مقابل چیزی است که آن آقا فهمیده بود.

مطلب این است که پیغمبر دستوری صادر کرده بود که باید تمام نیرو‌های قابل، برای شرکت در مبارزه علیه کفار و مشرکینی که به سرزمین اسلامی هجوم آورده بودند، بسیج شوند. عده‌ای با بهانه‌های مختلف از این فرمان خدای پیغمبر تخلف کرده بودند؛ حالا قرآن در این آیات می‌گوید: لعنت خدا بر کسانی باد که دیدند پیغمبر با انبوه مسلمانان به میدان نبرد می‌رود، اما باز هم زندگی‌دوستی، آن‌ها را وادار کرد از فرمان خدا و رسول تخلف کنند و بمانند… و به عنوان یک نفرین و کیفر تخلف از فرمان خدا و رسول می‌گوید: «از این پس این گروه نافرمان کم بخندند و زیاد بگریند!» … یعنی خنده در زندگی آن‌ها کم و گریه در زندگی آن‌ها فراوان باد! آیه این است. حالا شما از این آیه چه می‌فهمید؟ آیا چنین نمی‌فهمید که از دید اسلام، زندگی با نشاط، نعمت و رحمت خداست و زندگی توأم با گریه و ناله و زاری، خلاف رحمت و نعمت اوست؟… بنابراین این قبیل استنباط‌های نابجا و تلقین آن به مسلمانان، به اضافه عوامل دیگر، سبب شده است که جامعه ما نسبت به مسئله تفریح کم‌توجه باشد.

وجه نیاز به تفریح

تا آنجا که من در زمینه اسلام و این مسئله مطالعه کرده‌ام… اصولاً تفریح یکی از نیاز‌های زندگی انسان است؛ یعنی نه فقط برای تجدید قوا، بلکه اصولاً به‌عنوان یکی از نیاز‌های اصلی زندگی ما مطرح است!

یکی از دوستان عزیز ما ضمن صحبتی در زمینه تفریحات سالم، مطلب را به این محدود کردند که آدم به این منظور تفریح می‌کند تا قوای تازه به دست بیاورد و برای حضور در میدان‌های جدی زندگی تازه‌نفس شود. می‌خواهم عرض کنم، تا آنجا که من در زمینه اسلام و این مسئله مطالعه کرده‌ام… اصولاً تفریح یکی از نیاز‌های زندگی انسان است؛ یعنی نه فقط برای تجدید قوا، بلکه اصولاً به‌عنوان یکی از نیاز‌های اصلی زندگی ما مطرح است. توجه کنید، انسان غذا می‌خورد. از نظر طبیعت هدف از خوردن غذا این است که بَدَل ما یتحلّل باشد؛ یعنی آن مقدار از کالری و انرژی که بدن مصرف کرده است، مجدداً از راه خوردن غذا تولید شود. این یک نیاز طبیعی است که هدفش تأمین قوای تحلیل رفته است، اما یک نیاز طبیعی است و نه یک نیاز ارادی. تفریح هم برای انسان چنین حالتی دارد؛ یک نیاز طبیعی است، نه ارادی. یعنی وقتی انسان آب و نانش، کارش، خانه و زن و فرزندش بجا باشد، اصولاً احساس می‌کند در زندگی به یک نوع تفریح نیاز دارد. تفریح حاجتی است از حاجات زندگی که خدای آفریدگار نظام طبیعت، خواسته است آدمی در عالم با احساسِ نیاز به آن همواره نشاط زنده ماندن و زندگی کردن داشته باشد.

بنابراین می‌خواهم این مسئله را مؤکدتر، جدی‌تر و اصیل‌تر تلقی کنید که اصولاً تفریح یکی از نیاز‌های طبیعی بشر است و یک نظام اجتماعی و مکتب زندگی باید برای ارضای این خواسته طبیعی فکری کند. چه کسی می‌تواند درباره اسلام بگوید، اسلام دین غم، اندوه، گریه و زاری و بی‌نشاطی است، در‌حالی‌که قرآن در آیه ۳۲ سوره اعراف با صراحت می‌گوید: «بگو چه کسى زینت‌هایى را که خداوند براى بندگانش پدید آورده و رزق‌هایى را حرام کرده است؟ بگو این‌ها در زندگى دنیا براى مؤمنان [و نامؤمنان]است.» [یعنی]درست برعکس؛ اسلام دین نشاط است! این مطلب، در سال‌های آخر هجرت نازل شده که صریح است و از محکمات قرآن و در برابر کسانی است که بسیاری از مواهب زندگی را تحریم می‌کردند. می‌گوید:‌ای پیغمبر! اعلام کن! بگو چه کسی زینت، آرایش و زیبایی‌هایی که خداوند از درون طبیعت برای بندگانش بیرون کشیده را حرام کرده است؟ و چه کسی روزی‌ها و مواهب پاک راه حرام کرده است؟ مواهبی که انسان از آن‌ها لذت مشروع و صحیح می‌برد. بگو این مواهب، این روزی‌های پاک و این زیبایی‌ها، برای مردم با‌ایمان در زندگی دنیاست و در زندگی جاوید و آخرت هم این مواهب و زیبایی‌ها برایشان فراهم است، با این تفاوت که در این دنیا این شادی‌ها و زیبایی‌ها به زشتی‌ها آلوده و آمیخته است، اما در دنیای دیگر و در روز رستاخیز، این مواهب پاک برای مردم با ایمان به صورت خالص وجود دارد.

نشاط خالص در زندگی این دنیا میسر نیست

بهشت یعنی یک زندگی سراسر نشاط و از تمام زیبایی‌های خالص و پاک بهره‌مند… «وفی‌ها ما تشتهیه الأنفس وتلذ الأعین: و در آنجا هر چه دل‌ها خواهد و دیدگان بپسندد، هست.» … مذهبی که به مردم باایمان و درستکار می‌گوید سرانجام پاداش شما در دنیای جاوید چنین زندگی‌ای است، آیا این مذهب می‌تواند ضد‌نشاط باشد؟!

ملاحظه کنید، اگر انسان بخواهد با جهان‌بینی اسلامی بگوید که اسلام در زمینه لذت و نشاط در زندگی چه نظری دارد و این آیه قرآن کریم را جلوی خود بگذارد، خواهد فهمید که اصولاً اسلام به بهره‌مند شدن از زیبایی‌ها، مواهب زندگی و عوامل نشاط‌آور اهمیت می‌دهد. تا آن پایه که می‌گوید طبیعی است که خداوند در این دنیا نشاط و شادی را همراه غم قرار داده است. نشاط و شادی خالص در دسترس هیچ کس نیست، ولی در حدودی که قوانین و حق و عدالت اجازه می‌دهد، مردم با ایمان می‌توانند از آن بهره‌مند شوند و می‌گوید این شادی مال آنهاست: «قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا. ولی به شما مردمی که به نشاط علاقه‌مندید، می‌گوییم که نشاط خالص در زندگی این دنیا میسر نیست، بلکه فقط در روز رستاخیز و نزد خداست و برای مردم باایمان و پاک عمل، در این جهان، این آرزوی دیرین که هیچ دستی به آن نمی‌رسد، به شرط ایمان و نیکوکاری در آن جهان محقق می‌شود. حال آیا می‎‌توان گفت که اسلام نشاط را بی‌ارزش تلقی کرده است؟

بیش از چندصد آیه از قرآن کریم، مردم مسلمان را به ایمان، راستی و درستکاری دعوت می‌کند و به آنان می‌گوید اگر در این دنیا روی اصل و حساب زندگی کردید؛ یعنی پاک، با عدالت، با درستی و با ایمان صحیح زندگی کردید، چه چیز به شما می‌دهیم؟ می‌گوید بهشت را به شما می‌دهیم؛ بهشت چیست و قرآن چه تابلویی از آن ترسیم می‌کند؟ بهشت یعنی یک زندگی سراسر نشاط و از تمام زیبایی‌های خالص و پاک بهره‌مند… «وفی‌ها ما تشتهیه الأنفس وتلذ الأعین: و در آنجا هر چه دل‌ها خواهد و دیدگان بپسندد، هست.» … مذهبی که به مردم باایمان و درستکار می‌گوید سرانجام پاداش شما در دنیای جاوید چنین زندگی‌ای است، آیا این مذهب می‌تواند ضد‌نشاط باشد؟!

رابطه لذت با نشاط

با چه جرئتی قرن‌ها توانسته‌اند به مسلمانان بی‌نشاطی در زندگی را تلقین کنند!

من نمی‌دانم! واقعاً هنوز نتوانسته‌ام به صورت علمی این را به دست آورم که با چه جرئتی قرن‌ها توانسته‌اند به مسلمانان بی‌نشاطی در زندگی را تلقین کنند! از بزرگ‌ترین امتیازات اسلام این است که می‌گوییم دین فطرت است. فطرت یعنی چه؟ ارتباط فطرت با نشاط را در این گفتاری که از مولای متقیان امیرمؤمنان علی (ع) در نهج‌البلاغه آمده است، بیان می‌کنم. در نهج‌البلاغه نقل شده که مولا روزی به خانه یکی از دوستانش قدم نهاد. دید خانه وسیعی دارد؛ به او فرمود: «هان! در این دنیا چنین خانه وسیعی را برای چه می‌خواهی؟ آیا در روز قیامت به این خانه محتاج‌تر نبودی؟» در ابتدا امام این مطلب را فرمود و بعد برای اینکه آن فرد دچار اشتباه نشود، فرمود: «هان! اشتباه نکن! تو با داشتن این خانه وسیع می‌توانی در همین دنیا آن را برای آخرتت به کار گیری؛ در آن از مهمانان پذیرایی کنی، صله رحم کنی و این خانه را پایگاه اجتماعات برای تلاش در راه حق و عدالت قرار دهی». آن دوست امام دید که نه! مطلب آنطور که اول خیال می‌کرد، نیست و امام نمی‌خواهد به او زاهد منشی و ترک دنیا را تلقین کند، بلکه می‌خواهد بگوید یادت باشد این خانه فقط برای کامروایی نیست، چیز‌های دیگر هم باید باشد، لذا عرض کرد: «یا علی! از تو خواهش می‌کنم برادر مرا نصیحت کن!»، امام فرمود: «چه شده است؟» عرض کرد: «برادرم لباس‌های پشمینه می‌پوشد، خانه و زندگی را رها کرده است و به گوشه‌ای رفته و می‌گوید من باید عبادت کنم، نه به زنش می‌رسد نه به فرزندش!». امام گفت: «به او بگو نزد من بیاید». وقتی نزد امام آمد، امام به او پرخاش کرد و فرمود: «هان! تو چه خیال می‌کنی؟ چه گمانی درباره خدا می‌بری؟ آیا فکر می‌کنی خدا این همه مواهب را در این دنیا آفریده و آنچه را باید بر بندگانش حلال کند، حلال کرده و بعد از آفریدن و حلال کردن، می‌خواهد ما به آن‌ها پشت پا بزنیم؟ آخر این کار معنی دارد؟» از آنجا که روی مسلمان با پیشوایان دین همیشه باز بوده و آن رودربایستی‌های موهومی که الان در جوامع ما حکمفرماست نبوده است، این مرد مسلمان واقع‌طلب عرض کرد: «یا امیرمؤمنان! اگر اینطور است، پس چرا شما اینگونه زندگی می‌کنید؟ لباست از من خیلی خشن‌تر و ساده‌تر، خوراکت از من خیلی ساده‌تر و بی‌اعتنایی‌ات به مواهب زندگی از من بیشتر است». مولا فرمود: «مطلب بر تو اشتباه نشود؛ حساب من از حساب تو جداست. من زمامدار امت اسلام هستم… خدا بر زمامداران امت اسلام واجب کرده است که زندگی‌شان هم‌سطح بی‌نواترین مسلمانان باشد؛ مبادا وضع بینوایی، مسلمانی را از راه به در کند. من بر حسن این وظیفه، بی‌اعتنایی می‌کنم، اما تو که مقام زمامداری امت را نداری!» ملاحظه می‌کنید حساب‌ها در جهان‌بینی اسلام کاملاً از هم جدا و مشخص است. به صورت عمومی و یک مکتب زندگی، مسلمان‌ها همواره باید برای زندگی بهتر کوشش کنند. این واقعیتی است که در جامعه‌ای که تقسیم ثروت غیرعادلانه است و گروهی از مردم از همه چیز برخوردارند و اکثریتی از بخور و نمیری هم بی‌بهره، در آن جامعه، تفریح سالم مفهوم ندارد.

0
0
0
0
0
0
0

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *