دفتر مطالعات نگاه(نهادگفتمان آینده )

انگاره های الهیاتی جامعه ایران

من شخصا نه اینکه نسبت به مسئله سکولاریسم در ایران نگران نباشم، نگران بوده و درباره آن فکر می کنم اما در عین حال به جهت کلانِ تاریخی، من نسبت به وضعیت ایمانی جامعه و ماندگاریِ آن در پهنای تاریخی مان، تقریبا خیال تختی دارم.

دفتر مطالعات: از لحظه تاریخی تماس جدی ما با غرب در دوره جنگ های ایران و روس و با ورود نظام آموزش جدید به ایران و شروع چالش علم و دین، نظام سنتی الهیاتی حاکم بر باور های جامعه ایران مورد خدشه قرار گرفته است. پس از آن با تأسیس مدارس عالی و توسعه دانشگاه و مدرسه در ایران این باور دستخوش تغییراتی شده است. در این زمینه برخی از روشنفکران، پیشران نظام جدید فرهنگی و الهیاتی جامعه ایران  را  دانشجویان به عنوان دانش آموختگان نهاد علم جدید دانسته اند. فضای روشنفکران دینی ما در در دهه های 40 و 50 متأثر از هژمونی علم جدید و تأثیر آن بر نخبگان جامعه به گونه ای بود که امثال دکتر بازرگان و پیمان برای اثبات حقانیت دین و پذیرش آن به عنوان یک اندیشه کارآمد برای اداره دنیاو آخرت، وامدار یافته های علوم تجربی شدند. تلاش این اندیشمندان بر این بود که دین را عقلانی و متناسب با یافته های بشر جدید معرفی کنند. به مرور مسئله علم و الهیات و باوری که برای ما می سازد تبدیل به گفتمان رایج شد. اکنون فیلم ساز، آهنگساز ، خواننده، نقاش، بازیگر در فضایی نفس میکشم که انگاره های خود را نه از دین بلکه از یافته های جدید بشر و فضای حاکم بر زیست انسان های دوره پست مدرن میگیرم. امروزه با توسعه رسانه ها و انواع ابزارهای ارتباطی به نظر می رسد فضای ذهن مردم جامعه ما توسط مصارف فرهنگی و سبک زندگی جدید ساخته می شود. با این اوصاف سوال ما این است برای توصیف وضع کنونی انگاره های الهیاتی جامعه ایران چه مؤلفه هایی بیشترین تأثیر را دارندو باید مورد توجه و دقت اصحاب اندیشه و دلسزان جامعه قرار گیرد؟

 

باور عمومی برآمده از فرهنگ یا علم و آکادمی؟

استیت در کتاب نگرش نوین، چارلز تیلور و دیگرانی گفته اند: آیا باور عمومی در فضای آکادمیک رخ میدهد و یا در یک فضای تودگانی است _اگر این تعبیر درست باشد_ که اتفاق می افتد؟ به بیان دیگر آیا باور عمومی آبشخور علمی دارد یا آبشخور فرهنگی دارد؟

نوعا آنهایی که غرب را گزارش می کنند و همچنین تاریخ تحولات غرب نیز کم و بیش آنچه نشان می دهد آن است که بخش عمده ای از افت و خیز باورها بیش و پیش از آنکه ریشه علمی یا آکادمیک یا حتی فلسفی داشته باشد، ریشه های عمومی، فرهنگی و اجتماعی دارند.

بخش عمده ای از افت و خیز باورها بیش و پیش از آنکه ریشه علمی یا آکادمیک یا حتی فلسفی داشته باشد، ریشه های عمومی، فرهنگی و اجتماعی دارند.

لذا شما نسلی مثل بورژواها را براساس چه پیشینه علمی ای می خواهید تحلیل کنید؟ یک تحول بزرگی پس از جنگ های صلیبی در غرب رخ داد، هنگامی که نظام فئودالیسم پاشید، این پاشیدگی همراه شد با یک نسل باقی مانده از نظام فئودالیسم که بورژواها نام داشتند. نه اینکه در دوره قرون وسطای متأخر تحولات علمی نداشته باشیم، دانشگاه های مسیحی و جریانات روشنفکری نداشته باشیم، داریم اما بورژوا آنها را نخوانده که بورژوا شده، او آمده است، یعنی در دل تحولات بوده که شرق را دیده و در غربش شک کرده، وعده های مسیح را در عمل تجربه کرده و در باور مسیحی اش شک کرده، ادیان دیگر را در تجربه های زیسته ی این جهانی دیده، در قسطنطنیه و اورشلیم و اینها دیده و مجددا در باور پیشین مسیحی خودش شک کرده فلذا برگشته و سبک جدیدی ایجاد کرده است. یا مثلا رنسانس را که نگاه کنید، خواهید دید که یک رنسانس علمی رخ نداده بلکه رنسانس، رنسانسی فرهنگی بوده که جنس بازگشت داشته و اساسا جنسش هنری بوده تا فلسفی. شما هنوز به فلسفه روشنگری نرسیده اید و این روشنگری برای قرن 18 است، در حالی که شما در قرن 15، دارید ساختمان را عوض می کنید.

 

جایگاه دانشجویان و زنان در جامعه ایران

بنابراین تصور من چنین است. نه اینکه بخواهم فضای علمی خودمان را نادیده بگیرم فلذا اگر کسی روی عنصر دانشجو یا زنان (به عنوان پیشران فرهنگ) دست می گذارد نه به حیث علمی آن بلکه به حیث فرهنگی آن است چراکه دانشجو اساسا در جامعه ای مثل ایران بسیار گستردگی دارد و شاید در جامعه ای مثل امریکا چنین گستردگی ای وجود نداشته باشد. دانشجو در جامعه ای مثل ایران در خانه ها محبوبیت دارد و از باب فرزند دوستیِ خانواده های ما، روابط گرم تری میان آنها و والدینشان برقرار است، اما دانشجو در غرب چنین موقعیتی در خانه اش ندارد که بخواهد تأثیر بگذارد. همچنین زنان مهم هستند چون مادران مهم هستند، چون خواهران مهم هستند، چون همسران مهم هستند که اینها هم نوعا به خاطر خصلت شرقی ما است. یعنی میزانی که یک زن، یک مادر یا یک همسر یا یک خواهر در جامعه ای مثل غرب اثر می گذارد ، چند برابرش در شرق وجود دارد به علت موقعیتی که زنان به جهت فرهنگی و تاریخی در جامعه ما دارند.

 

بی قاعدگی صورت بندی های باور در ایران

در جامعۀ ما مترجم فرهنگ وجود دارد اما فیلسوف فرهنگ یا الهی دان فرهنگ نداریم لذا ما دچار گپ های بسیار عمیق نظری در روایتِ ساز و کار فرهنگی شدنِ جامعه مان هستیم. مثلا در حوزه علمیه من سراغ ندارم فیلسوف فرهنگ داشته باشیم. یا چه کسی الهی دان فرهنگ ما است یا نظریه پرداز فرهنگ ما محسوب می شود؟

در جامعۀ ما مترجم فرهنگ وجود دارد اما فیلسوف فرهنگ یا الهی دان فرهنگ نداریم

چه کسی است که می تواند حداقل آخرین حرف را بزند؟ فشردگی امر فرهنگی در جامعه ما از یک طرف و از طرف دیگر گپ نظری ای که در جامعه ما وجود دارد، یک مقدار صورت بندی باور را در جامعه بی قاعده کرده است و این بی قاعده کردن هم به این شکل است که شما می خواهی برای نسل امروز یا نسل عوام باوری ایجاد کنی، خب احیانا نهادهای سنتیِ ما یک باوری را در یک فرآیند ساده ای دارند دنبال می کنند و یک مقدار که قصه پیچیده شده و عوامل دیگر ورود میکند، شما می بینید ما پاسخگو نیستیم.

دفتر مطالعات: مثلا تغییر سبک هیئت ها و عزاداری ها منظورتان است؟

استاد بابایی: بله مثلا، اینگونه می خواهم بگویم که مثلا در همین مساجد ما تزریق باور، نظام مند نیست، حاج آقایی بلند میشود یک روایتی می خواند، اگر بخواند و درست بخواند. یا مثلا در ایام محرم و صفر سلسله بحث هایی درباره تاریخ و عقائد داریم اما نظام باوری که مسجد بخواهد هر دو سال یکبار آنرا تزریق کند نداریم. اینکه سازمان تبلیغات یا دفتر تبلیغات بخواهد نظام باور جدیدی را هر دو سال و متناسب با شرایط تزریق کند نداریم.

دفتر مطالعات: آیا این ناشی از گسستی است که در وضعیت تمدنی ما رقم خورده است؟ ما پیش از این فضایی داشتیم که با همین ابزارهایمان مثل مسجد و هیئت و زیارت می توانستیم چیزی را منتقل کنیم اما گویی اکنون ابزارها به شدت به روزرسانی شده است و ما نیز نمی توانیم بفهمیم که باید چه کنیم. مثلا من در ایام فاطمیه یک روایتی را دست می گذارم ، شما چیز دیگری و شخص سوم روایتی دیگر. باورهای مردم در این روایت های متعدد، دچار گسیختگی شده است و نمی توان از باور آنها تصویر داد. در مواقعی رفتارهایی از خودشان نشان می دهند که شاید از روی آنها بتوان قضاوت کرد که آن هم به تعبیر شما ممکن است گرفتار خوانش شخصی فرد باشد و خیلی ضابطه مند نیست.

 

فاصله بسیار غرب تا بی باوری و غفلت از لایه های فشرده باور در فرهنگ جامعه ایران

استاد بابایی: من فعلا تمرکز کرده ام روی درصدی از مسئله بی باوری در جامعه خودمان. اما اگر بخواهم به شرایط باور در جامعه امروز خودم بپردازم، به نظرم ما لایه های فشرده ای توأم با باور داریم که بسیاری از آنها بکرِ بکر هستند و در سطح نخبگانی و تودگانیِ ما حضور دارند، اما صدای بی باوری در ایران رساتر از صدا و روایت باور در ایران است.

اما صدای بی باوری در ایران رساتر از صدا و روایت باور در ایران است.

بنابراین گاهی اوقات منی هم که در حوزه علمیه نشسته ام تلقی ام این است که این گسیختگی وجود دارد. بله نشانه هایی می بینم که (وضعیت باورمندی) مثل قبل نیست.

دفتر مطالعات: بی باوری را بیشتر توضیح می دهید؟

استاد بابایی: منظورم به تعبیری عدم باور یا بی ایمانی یا تهی شدگی از باورهای دینی است.مثلا یک فیلسوفی که دنبال مسائل نظری هم نیست بلکه دارد کار را پدیدارشناسانه دنبال می کند مثل تیلور، رفته در لایه های فرهنگی غرب و مسئله باور یا فقدان باور را جستجو میکند که سرانجام به این نتیجه می رسد که ما حالا حالاها امکان اینرا نداریم که باورمان را به صورت کامل از دست بدهیم. برای غربی که به تعبیر بنده در 2500 تا 3000 سال در وضعیت فقدان باور زندگی کرده و در زمانی هم مسیحیت با تمام مشکلاتش در کنارش بوده، اما هنوز نمی تواند تمامی لایه های موجود در دنیا و فرهنگ خودش را با نوعی از فقدان باور روایت کند چراکه در هر لایه ای ورود میکند می بیند که هنوز باورهایی زنده هستند.

تیلور می گوید فقط این نیست که انسان سکولار در دین شک کند، بلکه او پس از شک در دین، در خودش شک می کند و شک در سکولاریسم می کند، شک در اینکه آیا این چیزی که من کنار گذاشتم و گفتم نیست آیا واقعا نیست؟ این جایی است که مثل من ممکن است بگویم سکولاریسم ذاتیِ غرب است و تیلور در چنین بستری می گوید من هنوز نتوانستم شرایط فقدان باور را به صورت خالص روایت بکنم و می بینم که هنوز موج ایمان در جامعه وجود دارد و نه فقط در امریکای شمالی، بلکه در اروپا نیز موج ایمان وجود دارد، هرچند ممکن است آتوریته ایمان و دین در صحنه اجتماع وجود نداشته باشد. حالا شما بیایید اینرا در جامعه شرقی خودتان قرار دهید، خواهید دید که در جاهای مختلف و نه فقط در ایران، افرادی که فیگور سکولارشدگی گرفته اند، یک مقدار که با او سخن می گویید، می بینید که او در یک شرایط ایمانی است که به نوعی ژست سکولار گرفته است. مثلا شما نظریه تکامل را در شرق و غرب مقایسه کنید. نظریه تکامل در شرق یک نظریه است و در کلاس ها می توانید درباره اش صحبت کنید اما حتی در سکولارترین شرایط، در زندگی هایِ ما چنین چیزی فرهنگ نشده است و تبدیل به این نشده است که انسان با حیوان خانگی خودش هم ذات پنداری کند اما در غرب چنین چیزی در جاهایی تبدیل به فرهنگ شده است.

این قصه را شما در سکولاریسم و پدیده هایی از این دست هم که مشاهده می کنید می بینید هنوز در لایه های زیرین جامعه نفوذ نکرده است.

 

مراحل ایمانی و صورت بندی باور در جامعه اسلامی

جناب استاد یزدان پناه مباحثی درباره ایمان و عمل صالح دارند که وقتی آنها را دنبال می کردم دیدم حرف درستی است که ما اساسا لایه های ایمانی متعددی داریم در حالی آقای تیلور یا مثل او در روایت سکولاریسم با یک ایمان کاملا مکانیکی و احیانا تک لایه بحث خود را پیش می برد و همان را می سنجد و در همان هم مانده است که آیا این یک لایه را فاتحه اش را خوانده ایم یا خیر. در حالی که شما وقتی وارد فضای مراتب ایمان و درجات ایمانی می شوید، می گویید که ما در یک فضای بسیار معقّد و پیچیده ایمانی قرار داریم، از ایمان عوام بگیرید تا ایمان خواصی که در جامعه می توانند باشند و هرکدام از اینها درهم تنیدگی هایی دارند، تاریخی دارند و پهنایی دارند.

دفتر مطالعات: یعنی ما در الهیات خودمان با درجه بندی مراحل ایمان توانسته ایم از آدم های مختلف یک صورت بندی ای ارائه کنیم.

استاد بابایی: بله دقیقا.

 

نقش خداوند در حفاظت از دین و ایمان

استاد بابایی: شما در این گفتگو دوربین را متمرکز کرده اید بر آسیب هایی که ایمان با آنها مواجه است. این آسیب شناسی خوب است اما می توانید یک بار جهت دوربین را عوض کنید. فرض کنید شما از برهوت بی ایمانی آمده اید و در ایران جلوه هایی از ایمان را دیده اید و برای شما مسئله شده است که بحث ایمان را رصد کنید. پس دوربین را یک بار به سمت ایمان بازگردانید، آن وقت شما یک جهانِ مملو از ایمان را در پیرامون خودتان خواهید دید. ادبیات و سلوک عمده مردم، نگاه ها و باورهای درونی و مناسک و فرهنگ و تاریخ و بسیاری از چیزهای دیگر.

من شخصا نه اینکه نسبت به مسئله سکولاریسم نگران نباشم، نگران بوده و درباره آن فکر می کنم اما در عین حال به جهت کلانِ تاریخی، من نسبت به وضعیت ایمانی جامعه و ماندگاریِ آن در پهنای تاریخی مان، تقریبا خیال تختی دارم.

بنابراین از بابت شرایط ایمان مطمئن هستم که بخشی از آن مرهون ابعاد تاریخی است، بخشی فرهنگی و بخشی هم بُعد الهیاتی دارد به این معنا که اساسا گویا بقاء ایمان در شرایط تاریخی، فعل خداوند است. ویل دورانت یک جمله ای دارد که می گوید دین مثل هیولای چند سر است که شما هر سری از آنرا قطع کنید، مجددا سر دیگری از آن رشد می کند. تعبیر او برای ما گزنده است. مثلا شما برای اربعین چقدر تلاش کرده اید تا چنین چیزی خلق شود؟ اربعین را که من و شما خلق نکرده ایم. اربعین گویا انرژی ای نفهته و متراکم در مقیاس جهانی است. و الا اگر شما می توانستید اربعین را خلق کنید، خب خیلی از مسائل فرهنگی خودتان را حل کنید. اگر شما این قدر در مهندسی فرهنگی حرفه ای هستید، خب مسائل فرهنگی خودتان را حل کنید. به تعبیر تیلور گاهی ایمان خودش را بر ما تحمیل می کند و شما امکان رهایی از موضوع را پیدا نمی کنید. این همه در غرب تجربه سکولارشدگی وجود دارد و اساسا هجمه ای که رخ داده، از ناحیه سکولاریسم علیه دین بوده است و نه از ناحیه دین علیه سکولاریسم. با همه این هجمه ها، شما می بینید که هنوز سکولاریسم موفق به خفه کردن دین نشده است.

ما گاهی مباحث فطری و فردی را مطرح می کنیم و در مباحث شهید مطهری نیز می توان دنبال کرد که چطور تراکم فطرت در سطح جهانی می تواند سرنوشت تاریخ را عوض کند. در این نگاه اساسا فطرت از حالت فردی در می آید و در یک یقظه اجتماعی و جهانی از خودش نشان می دهد. اینرا من فعلُ الله می دانم نه فعل بشر، این دست تکوین الهی است. لذا شما در همین جامعه ما، با تمام جلوه های سکولارشدگی اش، محرم را که نگاه می کنید نمی توانید مقایسه کنید با چهل یا پنجاه سال قبل. الان اشعار فاخری که تولید میکنید، سبک های فاخری که تولید میکنید _حواشی را کار ندارم_، فرهنگ سازی ای که ایجاد میشود، فقط در موضوع عزاداری ها چنین است. از موضوع عزاداری شما شیفت کن به مسئله تلاوت قرآن به مثابه یک فرهنگ جهانی در امت اسلام، خواهی دید این هم یک دالان فرهنگیِ متفاوت است. از آن خارج شو و برو در فضای معنویت ها مثلا دعاها، مراسمات مذهبی. اساسا سطح معرفت دینی ای که یک زن خانه دار با یک رادیو معارف به دست می آورد، یک صدمش را در دوران قدیم پیدا نمی کردید. ووو چیزهای مختلف را که کنار هم قرار می دهید و می بینید که درست است که نگران هستیم از سکولارشدگی ولی ما هنوز آن طرف را روایت نکردیم.

 

ضرورت فعال سازی ظرفیت های تنوع توحیدی در مواجهه با تکثر سکولار

دفتر مطالعات: علی رغم استحکام باور در جامعه ایران ما همچنان نگران وضعیت بی باوری در جامعه ایران هستیم چراکه مظاهری دیده می شود که اگر نگوییم در جامعه ایران بی ایمانی فراگیر شده است، لااقل شک و تردیدهایی در مسئله ایمان رخ داده است. بنابراین وضعیت خود را اگر نه بی ایمانی که تردید و شک در ایمان می دانیم. اکنون باتوجه به اینکه به نظر می رسد سکولاریسم بیش از آنکه امری علمی باشد، امری فرهنگی است، هنگامی که وارد جامعه شده و به دنبال چگونگی پیدایش آن امر فرهنگی هستیم، متوجه می شویم آنچه باورهای مردم را می سازد، محصولات رسانه ای، مصارف فرهنگی، ابزارهای ارتباطی، سبک زندگی است. با این اوصاف که موارد مذکور عموما سبقه سکولار دارند و در حال توسعه در جامعه ایران هستند چه آینده را می توان از وضعیت ایمان جامعه ایران متصور شد؟

استاد بابایی: بخشی از این تردید، حاصل یک تکثر و تنوعِ تردیدهاست. یعنی شما چون گزینه هایتان زیاد شده است، خودِ زیادشدگی، تَرَک ها را بیشتر می کند. من در برابرش در کتاب تنوع و تمدن به این موضوع پرداختم که ما در مواجهه روان شناختی با مسئله تکثر و تنوع که منجر به سکولارشدگی می شود، محتاج فعال سازی نوعی تنوع توحیدی هستیم و آن تنوع توحیدی را شما هر مقدار تکثرش را بیشتر کنید، مواجهه روان شناختی موثرتری خواهید داشت.

ما در مواجهه روان شناختی با مسئله تکثر و تنوع که منجر به سکولارشدگی می شود، محتاج فعال سازی نوعی تنوع توحیدی هستیم

مثلا شما برای استدلال درباره توحید قبلا سراغ برهان صدیقین می رفتید، اوکی خوب است اما شما مثلا ده هزار نفر قمی را در بهترین شرایط می توانید با آن قانع کنید ولی شما اگر بخواهید آن تکثر را فراهم کنید، باید زبان علمی به معنای ساینتیفیک را هم فعال کنید تا مثلا صدهزار نفر را پوشش دهد، زبان عرفانی را نیز باید فعال کنید تا مثلا دویست هزار نفر دیگر را شامل شود، همچنین زبان کلامی را و غیره را فعال سازید. شما فرض کنید اگر ده زبان را فعال کنید برای بحث توحید، می توانید مثلا یک میلیون نفر در قم را پوشش دهید. این فقط در استدلال بر توحید است و آنرا بر چیزهای مختلف تطبیق بدهید. بنابراین تلقی من این است که ما نیاز به نوعی از فعال سازیِ تنوع توحیدی داریم. مقصود سبل الی الله است در سبل بودگی اش، در تکثر بودگی اش است.

دفتر مطالعات: یعنی این خوانش های متکثر از توحید یک فرصت و زمینه است؟

استاد بابایی: بله حتی شما از یک آتئیست می توانید ظرفیت انسانی اش را فعال کنید برای شکل گیری صراط توحیدی خودتان. درباره اینکه می گویم عوامل توحیدی گاهی مکندگی دارند، من روی تئوری عشق می ایستم و مقصودم از بحث عشق، فقط عشق میان خدا و اهل بیت نیست بلکه عشق میان انسان ها یعنی عشق مشروع را هم منظور دارم. می خواهد بین پدر و مادر و بچه ها باشد، میان همسایه ها باشد. من اینرا از منظر آکادمیک می گویم نه صرفا ایمانی، من شاید بیش از ده سالی است که روی این موضوع فکر می کنم و به نظرم امام حسین واقعا سفینه النجاه است و نه فقط اینکه ما را از پل صراط آخرت عبور دهد بلکه از پل صراط همینجا نیز عبور می دهد. ما در مسئله امام حسین در اینطور مسائل اساسا تئوری سازی نکردیم، برخلاف روشنفکران که چنین بودند. ما هنوز نگاه روشنفکرانه به این معنا که از امام حسین برای نظم امروز جهانی می توان چه استفاده ای کرد نداشته ایم.

 

0
0
0
0
0
0
0

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *