دفتر مطالعات نگاه(نهادگفتمان آینده )

چالش دوگانه سازی سیاسی در گفتگو با کارشناسان – قسمت اول

اصلی ترین آسیب ما در حوزه فرهنگ سیاسی چیست که سبب شده همه ما مشارکت مردم در امر سیاست را به آن شکل که باید، مشاهده نمی کنیم و پیشرفتی که مدنظر داشتیم محقق نشده است. فرض ما بر آن است که اصلی ترین چالش فرهنگ سیاسی نظام جمهوری اسلامی ایران، دوگانه سازی و ایجاد دوقطبی هایی است که افراد را ملزم به موضع گیری و تعیین وضعیت نسبت به یک طرف قطب میکند. این دوگانه سازی ها فرصت نمیدهد تا عموم جامعه بتوانند با یکدیگر تعامل کرده و بیش از تفاهم موجب افزایش تخاصم میشود.
  • گفتگو با:  حجت الاسلام و المسلمین دکتر پیروزمند و دکتر سید جواد میری
  • مجری کارشناس : دکتر محسن دنیوی

دکتر دنیوی: تلقی ما از فرهنگ سیاسی، مجموعه ای از ارزشها، باورها، هنجارها، نگرشها و در نهایت رفتارهای جمعی ای است که عموم ملت ایران و به خصوص خواص و نخبگان سیاسیِ آنها در لایه سیاست ورزی انجام می دهند.

اصلی ترین چالش فرهنگ سیاسی نظام جمهوری اسلامی ایران، دوگانه سازی و ایجاد دوقطبی هایی است که افراد را ملزم به موضع گیری و تعیین وضعیت نسبت به یک طرف قطب میکند. این دوگانه سازی ها فرصت نمیدهد تا عموم جامعه بتوانند با یکدیگر تعامل کرده و بیش از تفاهم موجب افزایش تخاصم میشود.

در این مجموعه گفتگوها قصد داریم در این محدوده صحبت کنیم و در این میان مسئله اول و دغدغه اول آن است که اصلی ترین آسیب ما در حوزه فرهنگ سیاسی چیست که سبب شده همه ما مشارکت مردم در امر سیاست را به آن شکل که باید، مشاهده نمی کنیم و پیشرفتی که مدنظر داشتیم محقق نشده است. فرض ما بر آن است که اصلی ترین چالش فرهنگ سیاسی نظام جمهوری اسلامی ایران، دوگانه سازی و ایجاد دوقطبی هایی است که افراد را ملزم به موضع گیری و تعیین وضعیت نسبت به یک طرف قطب میکند. این دوگانه سازی ها فرصت نمیدهد تا عموم جامعه بتوانند با یکدیگر تعامل کرده و بیش از تفاهم موجب افزایش تخاصم میشود.

این فقط رویه یک روزنامه اصول گرای خاص قدیمی نیست، حتی یک شخصیت سیاسیِ شناسنامه دار که صاحب منصب جدی در کشور هست و بوده، می تواند با خلق دوگانه میدان_دیپلماسی، این وضعیت را برای ما ایجاد کند. در حالی که لزوما نه میدان تنها مولفه تأثیرگذار است و نه دیپلماسی. به نظر می رسد در این دهه ها به سویی رفته ایم که ناچاریم در یک طرف این قطب ها بایستیم و فرصت از ما گرفته شده است که بخواهیم هر دو را داشته باشیم. به نظر می رسد در طول این چهار دهه پس از انقلاب، دوقطبی ها افزایش یافته است و حتی در مواقعی که شاهد مشارکت سیاسیِ پرقدرتی بوده ایم، از منظر فرهنگ سیاسی برای ما آورده نداشته است چراکه مشارکت زمانی افزایش یافته که آن خوی تخاصم و دوگانه سازی بالا بوده است و این مشارکت بالا ناشی از تفاهم و تعامل و برهم افزایی نبوده است.

تفاهم کنشگران سیاسی در مبنا ، ساختار و مقصد نظام سیاسی عامل تقلیل دهنده دوگانگی ها

 

دکتر پیروزمند: من قصد دارم از دوگانه هایی که گفته شد یک پله عقب تر آمده و با تحلیلی زیرساختی بتوانم ریشه ایجاد یا تقلیلِ این دوگانگی ها را پیدا کنم. میدان سیاست میدان قدرت است و فرهنگ سیاسی یعنی فرهنگ قدرت ورزی یا قدرت طلبی یا قدرت خواهی یا اعمال قدرت. بنابراین قدرت و نظام قدرت، محتاج سه چیز است: مبنا ، ساختار ، مقصد. به میزانی که کنشگران نظام سیاسی نسبت به این مبنا، ساختار و مقصد تفاهم داشته باشند، به همان میزان این دوگانگی ها تقلیل خواهد یافت. البته که محو شدن دوگانگی ها نه ممکن است و نه لازم چراکه میدان سیاست در همه جا میدان رقابت است و رقابت نباید از میان برود چراکه سبب پویایی و جذابیت می شود.

 طمع و ترس دو محور حکومت هایی که مبتنی بر راهبرد شیطان حرکت می کنند

در تحلیلی مبناگرایانه از نظامات سیاسی، شاید بتوان گفت برخی نظامات سیاسی بر محور طمع استوار هستند، برخی نیز ترس را محور قرار داده اند. یعنی برخی حکومت ها برای ماندن بر اریکه قدرت می ترسانند؛ یا از این طریق که اگر من نباشم چه بلاهایی بر سر شما خواهد آمد یا از این راه که اگر به حکومت من تن ندهید چه بلاهایی بر سرتان خواهم آورد. اما برخی حکومت ها با محوریت طمع بر اریکه قدرت می مانند یعنی مردم و کسانی که از آنها انتظار پشتیبانی دارد را تطمیع دنیوی میکند. این روش نیز بنابر ادبیات قرآنی از راهبردهای شیطان است: یُمَنِّیهم و یُوَعِّدُهم. راهبرد طمع در طول تاریخ وجود داشته است و در موضوع فرهنگ سیاسی و قدرت به شدت کارساز است. راهبرد طمع آن است که حکومت چنین وعده میدهد که اگر با من باشید، منابع و منافع مادی بیشتری به دست خواهید آورد. این چنین وعده هایی ممکن است در داخل کشور و انتخابات هم بوده باشد که برای رأی آوردن صرفا بر نیازهای مادی تأکید کنند، هرچند که این نیازها ضروری است.

 محبت محور حکومت در اندیشه اسلامی

اما در اندیشه اسلامی محور حکومت هیچ یک از این دو نیست. در عین اینکه به جا و در حاشیه، در هر حاکمیتی ترس و طمع وجود دارد اما مبنا و فرهنگ حکومت ورزی در اندیشه اسلامی محبت است.

در هر حاکمیتی ترس و طمع وجود دارد اما مبنا و فرهنگ حکومت ورزی در اندیشه اسلامی محبت است. یعنی چسبی که مردم را به مردم و مردم را به حاکمیت متصل می سازد، محبت است.

یعنی چسبی که مردم را به مردم و مردم را به حاکمیت متصل می سازد، محبت است. شدت محبت نسبت به امیرالمومنین (ع) است که باعث میشود به حکومت او تن دهند، حالا ممکن است حضرت او را به جنگ ببرد یا به او غنیمت ببخشد، اما او نه دلداده غنیمتش است و نه نگران جنگش چراکه او خود حضرت را می خواهد، در مقابل حضرت امیر نیز نسبت به امت خودش محبت دارد.

مرحوم استاد ما حس مردم را پس از پذیرش قطعنامه توسط مرحوم امام تقریر می فرمودند و می گفتند که مردم همه جا خورده و منفعل شده بودند، از اینکه احساس کردند ما وظیفه خودمان را در قبال امام به خوبی انجام ندادیم. شاید ما کوتاهی کردیم که ولی خدا مجبور شد جام زهر بنوشد.

 اقامه قسط مقصد حکومت در اندیشه اسلامی

اما در نظام اسلامی مقصد چیست؟ در نظام کفر مقصد حکومت استعلاء است و قدرت طلبی خودش موضوعیت دارد یعنی به هنگامی که استعلاء رخ داد، قرار است در آن ارضاء حداکثری واقع شود. اما در مبنای اسلامی، مقصد اقامه قسط است: لیقوم الناس بالقسط. پس به میزانی که اقامه قسط یا عبادت جمعی اتفاق می افتد، این قدرت طلبی موضوعیت و مطلوبیت خواهد داشت.

 مردم سالاری دینی ساختار حکومت در اندیشه اسلامی

ساختار چطور؟ در نسبت میان این مبنا و غایت است که ساختار مردم سالاریِ دینی قابل فهم می شود و می توانیم ادعا کنیم مردم سالاریِ دینی نه استبدادِ دینی است و نه دموکراسی است که به ظاهر حاکمیت اکثریت باشد و به واقع حاکمیت اقلیت های سرمایه دار و زالوصفت بر اکثریت. نظام دموکراسی، نظام فریب است زیرا تظاهری که میکند برخلاف واقعیتی است که دارد. ظاهرش آن است که مشارکت مردم بسیار مهم است اما باطنش آن است که کارتل ها، تراست ها، صاحبان سرمایه با ابزار رسانه و سایر روش ها مردم را بازی می دهند.

دکتر دنیوی: بحثی که تا اینجا مطرح کردین، بحثی بنیادی بود و در پاسخ به پرسشی که مطرح شد، گویا بیش از آنکه به کنش عموم مردم بپردازید، کنش حاکمان را بررسی کردید که می توانند انتخاب کنند سیاست ورزی شان مبتنی بر طمع باشد، خوف باشد یا که محبت.

حجت الاسلام پیروزمند: این خوف یا طمع طرفینی است یعنی حاکم کاری انجام میدهد و من یا می پذیرم یا نمی پذیرم فلذا یک میثاق مشترک می خواهد.

دکتر دنیوی: ولی بیشتر از طرف حاکم است که این فرهنگ سیاسی شکل می گیرد.

حجت الاسلام پیروزمند: بله ولی اگر مردم نپذیرند آن اتفاق نمی افتد.

چرا عده ای میان جمهوریت و اسلامیت، مصلحت و شفافیت دوگانگی احساس می کنند؟ این دوگانگی ها را باید مبتنی بر مبانی کاوید، اگر بخواهیم اینها را مبتنی بر مبنای غیراسلامی یا فرهنگ غیراسلامی ای که در موضوع قدرت وجود دارد بررسی کنیم، این دوگانه ها کم که نخواهند شد هیچ، بر آنها افزوده نیز خواهد شد.

حالا من می خواهم چنین نتیجه بگیرم که این دوگانه هایی که شما به برخی از آنها اشاره کردید، بر این اساس است که قابلیت تحلیل می یابد. چرا عده ای میان جمهوریت و اسلامیت، مصلحت و شفافیت دوگانگی احساس می کنند؟ این دوگانگی ها را باید مبتنی بر مبانی کاوید، اگر بخواهیم اینها را مبتنی بر مبنای غیراسلامی یا فرهنگ غیراسلامی ای که در موضوع قدرت وجود دارد بررسی کنیم، این دوگانه ها کم که نخواهند شد هیچ، بر آنها افزوده نیز خواهد شد. اما اگر براساس مبانی اسلامی در موضوع قدرت این دوگانه ها را بررسی کنیم، کاهش خواهد یافت و گاهی از میان می رود.

فاصله جمهوری اسلامی از سیاست ورزی محبت محور پس از دهه 70 

دکتر دنیوی: اگر بخواهیم مبتنی بر چارچوبی که مطرح کردید یک تحلیلی از وضعیت چند دهه گذشته داشته باشیم خواهیم دید که سیاست ورزی مبتنی بر محبت به احوالات دهه اول پس از انقلاب می خورد اما از دهه 70 و میانه آن، فرم سیاست ورزی و فرهنگ سیاست ورزی مان تغییر کرد و مفهوم رقابت در آن جدی شد و جنس رقابت نیز از جنسی بود که دوگانه های موجود در فرهنگ سیاسی ایران را می طلبید و تا پیش از آن اصلا رقابت سیاسی نداریم.

موضوع ما نظام سیاسی جمهوری اسلامی است نه حکومت اسلامی در معنای انتزاعی آن

دکتر میری: ما هنگامی که در باب نظام قدرت یا قدرت صحبت میکنیم، یکبار میخواهیم خیلی انتزاعی درباره آن صحبت کنیم و می گوییم قدرت عوامل و مولفه هایی دارد که شکل بگیرد یا اینکه قدرت منتشر است یا متمرکز، قدرت نزد حاکمان است یا محکومان و به هر حال گاهی اینگونه صورت بندی میکنیم. اما گاهی می گوییم ما می خواهیم درباره نظام قدرت یا نظام سیاسی در جمهوری اسلامی ایران صحبت کنیم که یک شناسنامه ای دارد و از جایی آغاز شده، 1357 رخدادی روی داده است و این رخداد و رویداد منجر به شکل گیری نظامی سیاسی به نام نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران. اگر درباره این صحبت میکنیم، پرسشی مطرح می شود: این نظام یک بستری داشته که جامعه ایران بوده و جامعه ایران به عنوان بخشی از جهان اسلام بوده و جهان اسلام نیز تاریخی داشته و تحولات و تطورات جامعه ایران ذیل تحولاتی بوده که پیش از آن سلسله پهلوی قرار داشته و پیش از آن قاجاریه بوده. بنابراین درباره بستری صحبت می کنیم که هنگامی که قدرت در آن شکل می گرفته _فارغ از اینکه درباره کدام حکومت صحبت کنیم_ شیوۀ اعمال قدرت چگونه بوده است؟

 تفاوت حکومت ها و مبانی آنها باید آنجا مشخص شود که با مخالفان خودشان چه می کنند.

کتابی هست به نام سیر تحولات دیپلماسی از زمان اوزون حسن تا محمدرضا پهلوی که مطلب مرتبطی دارد با بحث ما و آن این است که شیوۀ مواجهۀ حاکمان یا اصحاب قدرت با کسی که مخالف آنهاست و یا با آنها مخالفت میکند چگونه بوده است.

اگر ما بخواهیم نظام سیاسی ای را متفاوت، پیشرو و دارای مبنای دینی ای متفاوت از سایر مبانی در نظامات سیاسی دیگر معرفی کنیم، باید بگوییم با مخالف خودش چه می کند.

اوزون حسن که برای آق قویونلوها است اگر کسی با او مخالفت میکرد، در ابتدا قدرت را از او سلب میکرد، سپس تمام امکاناتش را می گرفت، سپس تمام منابع مالی اش را مصادره میکرد، در نهایت خودش و تمام نزدیکان و متصلان به او را به شکل فیزیکی حذف می کرده است. در دوران صفویه نیز دقیقا همین اتفاق می افتاد، در نادرشاه و قاجاریه نیز چنین بوده است، تا اینکه به رضاشاه می رسیم، کسی که معروف است به اینکه تجدد با او در ایران آغاز شد، او نیز حذف فیزیکی می کرده است. بنابراین سوالی که پیش می آید این است که اگر ما بخواهیم نظام سیاسی ای را متفاوت، پیشرو و دارای مبنای دینی ای متفاوت از سایر مبانی در نظامات سیاسی دیگر معرفی کنیم، باید بگوییم با مخالف خودش چه می کند.

درگیریِ همه جانبۀ جمهوری اسلامی با عالمیت جدیدِ پس از انقلاب فرانسه

کنشگری های نظام سیاسی ایران اکنون در بستر وسیعی قرار دارد که آنرا به عالمیت جدید می شناسیم، عالمیتی که پس از انقلاب فرانسه شکل گرفت و نظمی را برای جهان به ارمغان آورد. نظم به این معنا که موفق شده است در انواع حوزه های سیاست، فرهنگ، جامعه، اقتصاد، ساختار بسازد. حالا جمهوری اسلامی می خواهد ساختاری بسازد که در انواع ساحت های عملی، معرفتی و انسان شناختی متفاوت از ساختار پیشینین باشد. بنابراین طبیعی است که تصادمات و درگیری های عمیق تری با نظم موجود پیدا میکند. مثلا اختلافات چین و امریکا یا روسیه و امریکا بر سر منافع اقتصادی است و الا در سایر اصول با یکدیگر مشترک هستند.

سرکوب یا منکوب دو راهبرد همیشگی تاریخ بشر برای حکومت

در یک ساحت کلی اگر تاریخ بشر را که نگاه کرده و تجربه تاریخیِ بشر در نسبت با حکومت ها را مدنظر قرار دهیم به دو نکته می رسیم: یا نظام های حکومتی در اکثر تاریخ تحولاتشان مبتنی بر سرکوب رفتار کرده اند و یا منکوب گر بودند. یعنی نظام های حکومتی برای اعمال قدرت، یا روی بدن و بدن اجتماع اعمال قدرت می کردند و مخالفانشان را تنبیه بدنی یا حذف فیزیکی می کردند اما در دوران جدید تحولی رخ می دهد که به جای تنبیه فیزیکی، سراغ منِ افراد رفتند و مثلا بچه را پیش از رشد وارد مهدکودک و نظامات اجتماعی و ساختارهای فرهنگی می کنند تا از او منی بسازند که با هسته قدرت و چارچوبِ هنجارهای قدرت متفاوت نشود و همان مسیری را برود که قدرت برایش تنظیم کرده است. قدرت در دوران جدید اگر با یک دیگری بسیار متفاوت روبرو شود که نتواند آنرا از طریق «من» کنترل کند، سراغ «بدن» او میرود تا از این روش سرکوب گری کند.

نظام های حکومتی در اکثر تاریخ تحولاتشان مبتنی بر سرکوب رفتار کرده اند و یا منکوب گر بودند. یعنی نظام های حکومتی برای اعمال قدرت، یا روی بدن و بدن اجتماع اعمال قدرت می کردند و مخالفانشان را تنبیه بدنی یا حذف فیزیکی می کردند اما در دوران جدید تحولی رخ می دهد که به جای تنبیه فیزیکی، سراغ منِ افراد رفتند

اکنون پرسش از آن است که اگر بخواهیم نظام جمهوری اسلامی را صورت بندی کنیم، باید آنرا ذیل سرکوب قرارش دهیم یا منکوب؟ در چنین فلسفه سیاسی ای، مواجهه جمهوری اسلامی با دیگری اش چگونه خواهد بود؟

دکتر دنیوی: به نظر میرسد پاسخ شما به آن دوگانگی ها که بخش اصلی سوال ماست در این خوابیده باشد که وضع ایران و جمهوری اسلامی به دلیل تفاوت بنیادینی که میان خودش و نظم فعلی جهان ایجاد کرده، وضعیتی را خلق کرده که این وضعیت، وضعیت متفاوتی است که باید آنرا درک کرد. بخشی از آنچه تجربه می کنیم و آن چیزهایی که تحت عنوان مسئله و چالش مطرح می کنیم، زاییده این وضعیت است. بنابراین در دوره بعدی از وضعیت جمهوری اسلامی و آنچه بر آن واقع شده بفرمایید.

تمام دوگانه های سیاسی در نسبت با دوگانۀ درون گفتمانی و برون گفتمانی قابل تحلیل اند

حجت الاسلام پیروزمند: طبق بنیانی که عرض کردم، رقابت سیاسی گاهی درون گفتمانی بوده و گاه برون گفتمانی است. یعنی کسانی که مبنا، ساختار و مقصد نظام جمهوری اسلامی را پذیرفتند، یک گفتمان را شکل می دهند و درون آنها می تواند رقابت رخ دهد که این رقابت درون گفتمانی خواهد بود. بنابراین نباید چنین تلقی کرد که اگر محبت، محور حکومت شد پس رقابت شکل نمی گیرد و پیوند زدن اینکه در دهه اول انقلاب رقابت وجود نداشت با اینکه سیاست محبت پایه مقتضی آن باشد کار نادرستی است.

بنابراین دوگانه های نظام سیاسی ایران معمولا برون گفتمانی است به این نحو که بحث بر سر آن است که باید مردم سالاری دینی داشت یا جامعه مدنی؟ اسلام بدون مردم یا اسلام با مردم؟ اسلام سیاسی و اسلام رحمانی؟ اسلام منهای روحانیت یا اسلام با روحانیت؟

امروز دوگانه های نظام جمهوری اسلامی به خاطر امتداد یافتنِ گفتمانِ تجدد در جامعه ایران بوده است، ولو اینکه گفتمان تجدد از فیلترِ منِ بچه شیعه گذشته باشد و اسلام مالی شده باشد، اما چون رگ و ریشه اش در آن تفکر بوده، یعنی آن گفتمانِ رقیب و غیر خودی در جامعه ما پایگاه پیدا کرده و سبب شده بخشی از رقابت سیاسی در جامعه ما درون گفتمان نباشد.

بنابراین دوگانه های نظام سیاسی ایران معمولا برون گفتمانی است به این نحو که بحث بر سر آن است که باید مردم سالاری دینی داشت یا جامعه مدنی؟ اسلام بدون مردم یا اسلام با مردم؟ اسلام سیاسی و اسلام رحمانی؟ اسلام منهای روحانیت یا اسلام با روحانیت؟

در جامعه ایران آنچه در رقابت های مختلف وجود داشته است از این زاویه است که قابل واکاوی است. اگر ما رقابت های سیاسی جامعه ایران را از این منظر درون گفتمانی و برون گفتمانی تفکیک نکنیم، قدرت و امکان فریب پیدا میشود. امکان سوءاستفاده از نیازهای ضروری و هیجانات مردم به نفع یک گفتمانی رخ می دهد. یعنی از عقلانیت فاصله گرفته میشود که این آفتی است در فرهنگ سیاسی.

براساس بنیانی که در ابتداء عرض کردم عقلانیت، رقابت، مصلحت، مشارکت هست و باید باشد چراکه مشروعیت آن به همین چیزها است. ما باید این مفاهیم را براساس گفتمان خودی و غیرخودی، تفاوت در معانی و شیوه هایش را توضیح دهیم. حریف گفتمانیِ ما قصد دارد با دوگانه سازی هایی، ما را متهم به هیجانات کرده و خود را دارای عقلانیت نشان دهد و مثلا بگوید من طرفدار مردم هستم و تو طرفدار اسلام! او قصد دارد تصویری از نظام مردم سالاری دینی بدهد که غیرعقلانی، رادیکال، بی منطق و سرکوبگر بسازد و در انتخابات از آن بهره برداری کند. این رفتار مبتنی بر مردم سالاری دینی نیست، هرچند امکان رها شدن از آن وجود ندارد. به هر حال این رقابت برون گفتمانی را نمی توان حذف کرد، شاید حذف آن مطلوب هم نباشد، ولی مهمتر از حذف یا نگه داشتن آن، فهمیدن خودش و فهماندنش و شیوه مواجهه با آن است. یعنی فرهنگ سیاسیِ جامعه ایران باید بتواند مانع از آن شود تا افق دیدِ مردم برای مشارکت و عدم مشارکت به اقتصاد منحصر شود. رقیب ما قصد دارد با دوگانه سازی هایی که دارد تفکر انقلابی را به نحوی معرفی کند که منحصر در مرگ بر امریکا و چنین اموری شود و آنرا به تحریم و عدم سرمایه گذاری خارجی و عدم تولید و نهایتا فقر ترجمه کند تا در نهایت زبان منِ انقلابی که قصد دفاع از فرهنگ انقلابی گری در فرهنگ سیاسی دارم، بند بیاید و برای رفتار انقلابی مجبور باشم شعارهای او را بدهم و در زمین او بازی کنم. این یک انحراف بزرگ سیاسی است که در فرهنگ سیاسی ما پرهزینه خواهد بود.

 اعتماد امامین انقلاب بر بلوغ سیاسی مردم ایران

میانگین مردم ایران بلوغ سیاسی بالایی دارند، اعتمادی که امام و رهبری به مردم داشته و دارند از میانگین ما بیشتر است و این تصنعی یا از سر اجبار هم نیست. تصنعی به این معنا که میداند مردم پای کار نیستند ولی میخواهد خودش را نشکند، از سر اجبار نبودن هم یعنی برای داشتن رأی مردم و بقاء در قدرت مجبور به اعتماد بر آنها هستیم. هیچکدام از این دو نیست، این اعتماد ناشی از محبت است. اساسا ولایت یکی از مفاهیمی که دارد محبت است.

وقتی مردم ایران بدانند که رقابت درون گفتمانی بر سر چیست و رقابت برون گفتمانی بر سر چیست، ابداً خوشایندشان نخواهد بود که از آنها سوء استفاده شود. هر جریانی که بخواهد از مردم سوء استفاده کند تا بر اریکه قدرت بماند، خودش بازنده است و تأثیرات مخرب خواهد داشت.

وقتی مردم ایران بدانند که رقابت درون گفتمانی بر سر چیست و رقابت برون گفتمانی بر سر چیست، ابداً خوشایندشان نخواهد بود که از آنها سوء استفاده شود. هر جریانی که بخواهد از مردم سوء استفاده کند تا بر اریکه قدرت بماند، خودش بازنده است و تأثیرات مخرب خواهد داشت.

در نتیجه دوگانه های فرهنگ سیاسی بر این اساس است که قابل تحلیل خواهد بود.

 تصمیمات آونگی در میان گفتمان های درونی و بیرونی 

دکتر دنیوی: به نظر می رسد دوگانه های سیاسی در فرهنگ سیاسیِ ما برای جامعه مطلوب است و حداقل رفتار سیاسیِ جامعه ایران از نیمه دهه 70 نشان می دهد که مردم به تمام نمایندگان این دوگانه ها در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس به نحو حداکثری رأی دادند. اینکه مردم رأی حداکثری می دهند یعنی یک طبقه ای در ایران وجود دارد که به تمام رئیس جمهورهای ایران به طور ثابت رأی دادند، یعنی کسی که به آقای خاتمی رأی داده، به آقای احمدی نژاد هم رأی داده، به آقای روحانی و رئیسی هم رأی داده است. این حداکثری شدن رأی ها نشان دهنده آن است که سبد رأی ثابتی در ایران وجود دارد که به صورت آونگی در میان جرایانات سیاسی جابجا می شود. اتفاقا مسئله همین است که مردم ایران از منظر شما به همان نسبتی که میل به گفتمان های بیرونی پیدا می کنند و به جامعه مدنی و مذاکره رأی می دهند، به همان میزان به گفتمان های درونی هم میل پیدا کرده و به عدالت و مبارزه با فساد هم رأی می دهند و گویی همه اینها را با هم می خواهند و این تفکیکی که شما به لحاظ تفکیکی بیان کردید برای مردم روشن نیست. حتی جایی به فریب خوردن مردم گفتید.

0
0
0
0
0
0
0

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *