رسانه ها و ابزارهای ارتباطی چه تأثیری بر ایمان جامعه ایران دارد؟
دفتر مطالعات: گویی فرآیند شکل گیری باورهای مردم بیش از آنکه بخواهد استدلالی منطقی باشد، ناشی از احساسات و خواست و تصمیمی است که آنها دارند. اینجا به نظر میرسد آنچه در علائق و انتخاب های مردم تأثیرگذاری روزافزونی پیدا کرده است، ابزارهای ارتباطی و رسانه های مختلف هستند. بنابراین سوال ما این است که ابزارهای هنری و رسانه ای تا چه اندازه ای توان و ظرفیت آنرا دارند تا باورهای الهیاتی جامعه ایران را تغییر بدهند، یا اینکه چقدر تغییر داده و یا در آینده تغییر می دهند؟
ایمان قابل سنجش نیست!
دکتر طالقانی: اولا کسی دقیقا نمیداند که آدمها چگونه به چیزی باور پیدا می کنند؟ در فقه شیعه برخی احادیث غسل را مشروط به شروع کردن شستن بدن از سمت راست نیاورده است ولی چرا همه باور دارند که باید از راست بشوییم یا اینکه اصول اعتقادی که تقلیدی نیستند از کجا به این 5 مورد منحصر شده است و چرا چنین باوری داریم؟ ثانیا ایمان قابل سنجش نیست و جامعه شناسی دین درباره ایمان صحبت نمیکند و فلسفه دین هم که از ایمان صحبت میکند درباره کیفیت ایمان و انواع ایمان صحبت میکند اما درباره سنجش ایمان صحبتی ندارد. نکته سوم مسئله اعتقاد است که با باور فرق میکند، اعتقاد اصول عقائدی است و کسی به من میگفت من اعتقاد دارم که در اسلام تناسخ وجود دارد و هرچه از او دلیل می خواستم به من می گفت تو نمیتوانی بفهمی، من تجربه ای داشتم که به من ثابت کرد. شبیه چنین اعتقاداتی که اعتقاد خود را بر روی تجربه، احساسات، هیجانات و شورها سوار می کنند بسیار دیده ام. اینکه می گویند امام حسین همه را می بخشد نیز چنین است. وقتی درباره رسانه صحبت میکنیم و از این می پرسیم که رسانه باعث تقویت اعتمادات و باورهای ما می شود یا سبب کاهش آن؟ باید بدانیم که امکان پاسخ دقیق به چنین سوالاتی وجود ندارد چراکه ما به سوالات پیشین همچون چگونگی باور یافتن انسان ها و چگونگی سنجش ایمان نمی توانیم پاسخ دهیم. با این حال چارچوبی را می توانیم داشته باشم تا بتواند به ما الهامات و بصیرت هایی بدهد.
انسان دین دارِ معناگرا و رسانه های ماده ساز
اگر بپذیریم که دین در درون خودش وامدار معناست و انسان بدون معنا امکان زندگی ندارد و انسانی که مومن است و باور دارد، دارای معناست و متوسل به معناست. حال انسانی که به این معانی استمساک ندارد و با آنها پیوند ندارد، انسانی است مادی گرا. به این معنا شرق و غرب عالم تقسیم می شود به دو بخش و هر غربی ای که دیدید معناباور است بدانید که ذاتاً انسانی است شرقی چراکه غرب به معنا هیچ اعتقادی نداشته و ماده باور است. اینجا سوء تفاهم آن است که فکر می کنیم رسانه ها معناسازی میکنند، در حالی که رسانه ها می توانند ماده ساز هم باشند و جنبه مادیت ما را افزایش دهند. به این معنا اگر رسانه ای جنبۀ معناگرایانۀ زندگی انسان را تقویت میکند، یک رسانه الهیاتی است و دارای مضامین الهیاتی و دینی است و اگر رسانه ای در حال تقویت جنبه های مادی زندگی انسان است، آن رسانه، رسانه ای ضد الهیاتی و ضد معنایی بوده و به تعبیری ماده گرایانه است.
غرب گرایی یعنی غلبه ماده بر معنا و رسانه های ماده گرا یا تولید کنندۀ ماده بیشتر از رسانه های تولیدکنندۀ معنا هستند. منظورم سینمای معناگرای تارکوفسکی و اینها نیست بلکه دربارۀ تولید معنا صحبت میکنم، یعنی ممکن است شما فیلمی که بسیار ماده گرایانه است همچون اونجرز و معنایی در درون ذهن شما شکل بگیرد یا احساسی داشته باشید که برایتان سبب تولید معنا شده باشد، به این معنا آن رسانه دینی و الهیاتی است و از طرفی ممکن است توسط یک یوتویوبر، بلاگر و اینفئولنسر حمایت کنید برای اینکه مادیت زندگی شما را تقویت کند، کما اینکه این کار را می کنیم و صرفا برای سرگرمی و خنده، کسی را فالو میکنیم و اینجا دنبال کسب معنا نیستیم و چنین رسانه ای ماده گرایانه است.
دفتر مطالعات: علامه در المیزان بحثی دارد که چگونه آدمها تغییر میکنند که میگوید از یک گناهی شروع میشود که در ادامه به یک مدل رفتار، زندگی کردن و سبک زندگی که آن مدل خوشایند شما شده است و حالا کم کم عقائد متناسب با آنرا هم شکل می دهی. در چنین شرایطی نباید احساس خطر کرد؟
دکتر طالقانی: مشکل از تصویر است، مشکل از تکنولوژی و رسانه نیست. مشکل از تفوُّق تصویر در زندگی ماست، تصویر، آدمها را برده و مستعمره خودش میکند چراکه قدرت تصور را از انسانها می گیرد. اکنون تمام اقدامات زندگی ما در حال تصویری شدن است و تصویر بسیار جذاب تر از زندگی روزمرۀ ماست و تصویر است که مادی است. شاید تصویر حامل معنا باشد اما معنا در آن بسیار کمرنگ است و بسیار سطح خفیفی دارد. مشکل ما این است که دیگر انسان ها نیستند که تصویر تولید میکنند، مثلا یک نقاش، نقاشی بکشد، یک کارگردان فیلم بسازد، آنچه انسان تولید میکند متضمن معناست اما اکنون در دوره ای هستیم که تصویر به تولید تصویر می پردازد. یعنی سلبریتی که تصویر یک انسان است در حال تبدیل تصویر است، اینستاگرام که خودش یک پلتفرم تصویری است در حال تولید تصویر است، میم یک تصویر است که در حال تولید تصاویر جدید است. مشکل رسانه ما و تصویری که توسط تصویر ساخته شده است آن است که دیگر هیچ معنایی ندارد.
بحران جهان امروز ما همان سوال «واقعیه یا کیکه» است
آن بچه سوال درستی میکند که میپرسد این واقعی است یا فیک است ولی مشکل آن و آدم هایی که مثل او هستند این است که در کمتر از 3 ثانیه جواب می دهند. جواب دادن به چیزی که واقعی است یا مجاز است در 3 ثانیه رخ نمی دهد. مشکل رسانه های ما این است که هیچ تحمل و تأملی دربرابر اینکه واقعی است یا کیک است ندارند.
نسخه اولیه پرسش از واقعیت یا مجاز، فیک نیوزها هستند. در سال 2014 یا 2016 بود که طرح بحث جهانیِ رشته ارتباطات به سمت فیک نیوزها رفته بود و با گذشت سالها فهمیدیم که همه این خبرها می تواند فیک هم باشد. در آن زمان به این نتیجه رسیده بودند که برای تشخیص واقعیت خبر و تمایز آن از فیک نیوزها، لازم است دانش های انتقادی بلد باشید، ابزارهایی بشناسید، تأمل و تحمل داشته باشید ولی الان آن روش هایی که قرار بود به ما یاد بدهد که چگونه واقعیت را از مجاز تشخیص دهیم دیگر وجود ندارد.
رسانه های جدید و نسل جدید دو استاد بی اعتبارسازی کلان روایت ها
کار رسانه های جدید بی اعتبارسازی کلان روایت ها است، نسل های جدید نیز در بی اعتبار کردن کلان روایت های سابق استاد هستند و این دو وقتی به هم پیوند می خورند، عملا هیچ کلان روایتی را باقی نمی گذارند اما میدانیم که کلان روایت ها یک شب سقوط نکرده و کلان روایتی دیگر جایگزین آن نمی شود. خب پس کلان روایت جمهوری اسلامی یک شب سقوط نمیکند اما جایگزین آن که باید در از درون این جامعه بیاید اتفاق نمی افتد و جایگزین آن از خارج وارد میشود چراکه ما ایده ای برای کلان روایت های جایگزین نداریم. وقتی کلان روایتی در حال افول است تا به جای آن کلان روایت دیگری بیاید، یک فضای هیبریدیتی و بینابینی قرار است شکل بگیرد ولی در ایران این اتفاق نمی افتد و الا برای ما نسل جدید موضوعیت نمی یافت و میگفتیم کلان روایت های سابق به مرور کم شده است و نسل جدید هم به مرور قرار است جایگزینی را بشناسند. خب در ایران به مرور کلان روایت های سابق کم شده است اما نسل جدید وارد فضای هیبریدیتی و میان ماندگی نمی شوند، میگویند این کلان روایت که سقوط کرده و سراغ جایگزین آن می رویم. اما راه حل ما برای چنین وضعیتی آن است که فکر کنیم تا بتوانیم کلان روایت هایی تولید کنیم، چیزی که در این 40 سال اتفاق نیفتاده است. الان در حوزه رسانه ما چه پلتفرمی را می توانیم بیاوریم که در رقابت برنده شویم؟ جمهوری اسلامی در رسانه چه چیزی رو کرده است که بگوییم یک ورق رو کرد؟ تیک تاک در برابر اینستاگرام یک ورق رو کرد و از آن سبقت کرد. حالا ما می خواهیم در این رقابت چه چیزی رو کنیم؟ اینها که میگویم به اقتصاد رسانه مرتبط است به این معنا که مثلا صدا و سیما قرار است چه نیازی از ما را برطرف کند؟ اکنون صدا و سیما هیچ نیازی از ما را برطرف نمیکند. روحانیت هم چنین است و چه نیاز معنوی ای است که بخواهد آنرا تأمین کند؟ اگر سوالی داشته باشند که از گوگل و چپ gbt می پرسند یا اینکه دین به شرکت کردن در هیئت خلاصه میشود و چه نیازی به روحانیت است؟ چرا چنین شده است؟ زیرا یکی از این کلان روایت های جایگزین، نهادزدایی است، مدرسه نهاد است و امروز ضعیف شده، روحانیت نهاد است و ضعیف شده، در جامعه پلتفرمی، شبکه ای و دیجیتال نیازی به نهاد نیست بلکه شبکه است که در آن مهم است و باید شبکه های قدرت را در آن بازیافت. در جامعه شبکه ای و پلتفرمی، ارائه خدمات است که مهم است و اگر آخوندی در این جامعه پلفترمی خدمات ارائه کند می تواند نیازی را برطرف کند، هرچند به او روحانی اینستاگرامی یا سلبریتی بگویند، او به خوبی فهمیده است که نهاد تضعیف شده است. بنابراین اگر قرار است ابتکار عمل داشته باشیم آن است که بتوانیم جای خودمان را در جامعه دیجیتال و شبکه ای پیدا کنیم.
رسانه های جدید و افسردگی بالینی برای مومنان
دفتر مطالعات: رسانه ها چه تأثیری در معنویت انسان ایرانی دارند؟
دکتر طالقانی: افسردگی بالینی ایجاد میکند. شما می توانید فرد مومنی باشید ولی افسرده باشید. افسرده اید چون با تصاویری مواجه هستید که پشت آنها هیچ چیزی نیست. مقصودم تصویری است که توسط تصویر تولید شده است. حال انسان مومنی که علاقه مند به معناست اگر بخواهد زمان بسیار زیادی را با بی معنایی یا با ماده سر و کار داشته باشد نوعی از دل زدگی و دل سردی و حتی افسردگی را تجربه می کند، بنابراین مومن است اما ابتهاج ندارد. الان تصاویری که توسط هوش مصنوعی تولید میشود سبب اتفاقی نمی شود ولی ممکن است کسی نقاشی ای بکشد که برایش سالها زندانی شدن را در پی داشته باشد و موجی از احساسات را در جوامع بیدار کند. این تصاویر سبب افسردگی جمعی می شوند و به یک معنا تمام کاربران شبکه های اجتماعی نوعی از افسردگی خفیف را دارند و اساسا تصویر، شیزوفرنی ایجاد میکند و شیزوفرنی آن است که انسان نمیتواند واقعیت خارجی را از آنچه در ذهنش می گذرد تمییز نمیدهد. تمام کاربران شبکه های مجازی در حال تجربه کردن شیزوفرنی در شکل خفیف آن هستند و همین سوال واقعی است یا کیک نشان از آن دارد. شاید مهم ترین تأثیر رسانه، به واسطه بازتولید بی حد و حصر تصویر، همین افسردگی بالینی و شیزوفرنی خفیف باشد.



