دفتر مطالعات نگاه(نهادگفتمان آینده )

آیا اینترنت کابوس حیات اجتماعی است؟/ملیندا بلاو

اینترنت به بزرگ ترین و از قرار معلوم مهم ترین پدیده اجتماعی جهان تبدیل شده است. این پدیده محل تلاقی میلیون ها ـ نه، میلیاردها ـ صفحه، کوچه و دهکده های مستقل است که در آنها شما می توانید دقیقاً هرکسی را که روی زمین زندگی می کند، پیدا و سپس با او ملاقات و کار کنید.
نویسنده: ملیندا بلاو
منبع مقاله: نشریه سیاحت غرب / لینک منبع
در حالی که سرگرم قاچ کردن گوجه فرنگی ها برای سالاد بودم، خطاب به دوستم که او را برای شام به خانه ام دعوت کرده بودم گفتم: «آهای لین، چند وقت پیش مطلبی درباره یک وسیله جدید خواندم. تصور کن که داری بازی های المپیک یا یک رویداد مهم دیگر را تماشا می کنی، ولی به جای در دست داشتن دستگاه کنترل از راه دور قدیمی، وسیله ای را توی دستت داری که به تو اجازه می دهد به تهیه کننده خبر بدهی، دوست داری چه برنامه ای را تماشا کنی؛ اطلاعاتی را مربوط به چیزی که روی صفحه نمایشگر دارد پخش می شود جست وجو کنی و با بقیه بینندگان در گوشه و کنار جهان حرف بزنی. مثل این می ماند که در آن واحد هم تلویزیون تماشا کنی، هم توی «گوگل» جست وجو کنی و هم با تویتر کار کنی.»
وقتی سرم را از روی تخته سبزی خردکنی بالا آوردم، لین را دیدم که قوز کرده است، دست هایش را روی گوش هایش گذاشته و چشم هایش را بسته و ملتمسانه می گوید: «بس کن! دیگر نمی توانم گوش کنم».
لین فنآوری ستیز نیست. از اواخر دهه 90 به بعد با ایمیل کار کرده است. یک رایانه و یک اتصال پهن باند دارد و مدت زیادی از وقتش را برای جست وجوی مطلب، خواندن، خرید کردن و ملاقات با افراد مختلف در سایت های مربوطه صرف می کند. بعد از پشت سر گذاشتن یک بدشانسی بزرگ، او چند ماهی را با گپ زدن در یک گروه حمایتی اینترنتی صرف کرد. سال گذشته بی آنکه چیز عجیب و غریبی باشد، او با اکراه عضو «فیس بوک» شد. و برای بالا بردن مهارت های کاری اش، شروع به کار با یک طراح برای ایجاد یک وب سایت برای خودش کرد. او با این حضور در اینترنت، چند مشتری جدید نیز پیدا کرده است، اما هنوز احساس می کند که این چشم انداز دیجیتالی جدید، اگر نگوییم او را کمی مرعوب کرده، در خود غرق کرده است؛ چشم اندازی که مدام جلوی چشمش عوض می شود: «این احساس را دارم که عقب مانده ام و هیچ وقت به پای آن نمی رسم».
کی می تواند او را سرزنش کند؟ ده سال قبل ـدر سال های دوران حضور کمرنگ اینترنت ـ یکی از «نقاط داغ» پر طرفدار، یک کلوپ شبانه بود. متن نویسی هنوز کلمه ای بیش نبود و کلمه بلاگ هنوز وجود نداشت. در سال 2000 فقط چهل و شش درصد از امریکاییان ارتباط اینترنتی داشتند (به روش دایل آپ)، در مقایسه با هشتاد درصد امروز(که عمدتاً از ارتباط پهن باند استفاده می کنند). هیچ کسدر آن زمان به ارتباط بی سیم دسترسی نداشت. امروز شش نفر از ده نفر ما ارتباط بی سیم داریم که از سال 2009 بدین سو، پنجاه و پنج درصد افزایش داشته است. در آن دوران فقط نیمی از ما تلفن همراه داشتیم؛ امروزه هشتاد و پنج درصدمان تلفن همراه داریم. سایت های شبکه های اجتماعی نظیر «مای اسپیس»، فیس بوک و «لینکدین»، یک دهه قبل وجود نداشتند. هیچ کس نوت بوک، کیندلز، بلک بری یا ای فون در دست به جایی نمی رفت؛ هیچ کس با اسکایپ یا تویتر ارتباط برقرار نمی کرد یا از فور اسکوئر برای اینکه شبکه هایشان بدانند آنها کجا هستند، استفاده نمی کرد. در واقعتلاقی نرم افزارهای اجتماعی، ارتباط پهن باند سرعت بالا و یک وسیله متحرک که گویی از دل داستان های علمی ـ تخیلی بیرون آمده است، سرعت تغییرات را با چنان روند گیج کننده ای تسریع کرده است که محققانهمین الان نیز یک شکاف نسلی بین کودکان به دنیا آمده در دهه 1980 و ده سال قبل از آن را شناسایی کرده اند.
من در سال 2006 عضو فیس بوک شدم، فقط به این خاطر که مجبور بودم. تازه شروع به تحقیق پیرامون کتابی درباره ارتباطات خارج از محافل خصوصی کرده بودم.من در این موضوع تحقیق کردم که چرا ما اکنون به نسبت کسانی که دوستشان داریم، زمان بیشتری را برای تعامل با «بیگانگان تابعی» ـ آشنایان اینترنتی ـ صرف می کنیم. بخشی از پاسخ، فشار رسانه های اجتماعی بود؛ سایت های اینترنتی که ما را به این نتیجه می رسانند، ترکیب کنیم و در هم بیامیزیم. در واقع آن سال مجله «تایم» آینه ای را بر روی جلد خود به چاپ رسانده بود که نشان دهنده مرد سال انتخابی آن بود: یعنی خود شما. سردبیران این مجله عنوان کرده بودند که «گزارشی درباره اجتماع و تشریک مساعی، در مقیاسی کهپیش از این هرگز مشاهده نشده است».
این پیش بینی واقعیت یافت و کماکان به طرقی که حتی از افراطی ترین پیش بینی های چند سال قبل هم پیشی می گیرند، در حال تحقق است. قدرت به اشتراک گذاشتن، همین الان نیز فعالیت های زمان تنهایی را به موقعیت هایی اجتماعی تبدیل کرده است. سال گذشته در حالی که سرگرم تماشای مراسم اسکار بودم، با کسانی در گوشه و کنار جهان، با تازه های مد آشنا شدم. خوانندگان «کیندل» می توانند ببینند که دیگر خوانندگان از چه معابری عبور کرده اند. در یک چشم بر هم زدن، شما می توانید وارد گفت وگویی درباره آلودگی نفتی در خلیج مکزیک شوید یا مکالمات حزب تی پارتی را شنود کنید.
امروز حیات روزمره ما چنان با اینترنت در هم آمیخته است که آن را امری مسلّم فرض می کنیم. همان طور که فرضیه پرداز رسانه هادوگ راشکوف نویسنده «زندگی اینس» خاطرنشان می کند: «اینترنت از یک وسیله، به یک روش برای زندگی کردن تبدیل شده است».
اینترنت به بزرگ ترین و از قرار معلوم مهم ترین پدیده اجتماعی جهان تبدیل شده است. این پدیده محل تلاقی میلیون ها ـ نه، میلیاردها ـ صفحه، کوچه و دهکده های مستقل است که در آنها شما می توانید دقیقاً هرکسی را که روی زمین زندگی می کند، پیدا و سپس با او ملاقات و کار کنید. اینترنت بازاری برای تبادل ـ اشیا، خدمات، افکار ـ است، محلی که در آن می توانید «توده های زیرک» را بسیج کنید یا برنامه «میت آپ میتینگ ها» را بریزید. جایی که می توانید ایده ها را «انبار» کنید یا در «وجوه مشترک خلاقانه» به دیگران ملحق شوید. هر روزی، اگر نگوییم صدها، ده ها تبادل مختلف داریم؛ از طریق ایمیل یا اسکایپ، پیام های آنی یا پست ها. ما فضای مجازی را زیر و رو می کنیم و پرسه می زنیم. ما شاهد زندگی های بسیار هستیم و با یکدیگر بر مرگ دیگران مویه می کنیم. به طور خلاصه، ما همیشه با کسی «در حال حرف زدن هستیم » و اکنون بیشتر از هر زمان دیگری در تاریخ، می توانیم تعداد بیشتری از افراد را به درون زندگی مان راه دهیم.به «انقلاب در روابط» خوش آمدید؛ چرخشی بسیار شدید در نگرش ما نسبت به خودمان و پیوندهای اجتماعی مان. اینترنت «صمیمیت فراگیر» را به وجود می آورد که طراح فن آوری لندنی لیزا ریشلت، از آن با عنوان «برخورداری از قدرتدر تماس بودن با افراد در یک سطح منظم و صمیمیتی که معمولاً نمی توانید به آن دست بیابید، چرا که زمان و فضای دست به دست دادن برای ساختن آن ناممکن است» یاد می کند. در نتیجه ما در رابطه ها غوطه ور می شویم. همیشه کسی هست که بتوانیم برای رایزنی، کسب اطلاعات، تسلی یافتن، تأیید گرفتن، یک دل سیر خندیدن و داشتن گفت وگویی کاملاً انگیزه بخش به او روی آوریم. وهمیشه کسی هست که به ما گوش بسپارد.
جین هوستون دوراندیش، نویسنده انسان ممکن و پایه گذار جنبش «ذوق اجتماعی» می گوید:«من می توانم اندیشه با ارزشی را در فیس بوک و تویتر قرار دهم و شاهد باشم که چند ساعت بعد، هزاران نفر در حال سخن گفتن درباره آن هستند و اجتماعی را حول آن اندیشه خلق کرده اند.» هوستون که دانش آموخته دل بستگی های مارگارت مید است که پیش بینی کرده بود: «گروهی کوچک از انسان های اندیشمند و متعهد نسبت به شهروندان، جهان را دگرگون خواهند کرد»، رسانه های اجتماعی را ابزاری قدرتمند برای تغییر می بیند و می گوید:«از نظر من، این ابزار خیره کننده است. این ابزار باعث می شود که من ژرف تر بیندیشم».
مشکل اینجاست که بسیاری از ما همان احساسی را داریم که لین دارد ـ اندکی خارج از همگامی ـ ، با وجودی که ما متعهدبه گسترش دامنه زمان حضور خود در اینترنت هستیم. ما در حالی که کسب و کار و حرفه هایمان به دلیل وجود اینترنت تغییر می کنند، این تغییر را نظاره گر هستیم. ما می اندیشیم که انواع جدید کارآفرینی ها از دل اینترنت بیرون می آید و درباره نوع تأثیری که اینترنت بر قلب ها و ذهن هایمان داشته است، اندیشه می کنیم. در مواجهه با چنین دگرگونی و همگامی ای، وسوسه کننده و حتی آرامش بخش است که چشم هایمان را ببندیم و گوش هایمان را بپوشانیم و اینترنت را یکسره به عنوان پدیده ای گذرا، یک مد روز یا جاروجنجالی بی معنا و عامل انحراف حواس رد کنیم یا بلاگ کردن و سایر «جلوه های اجتماعی ارتباط» را به عنوان اظهار وجودهایی از روی خودشیفتگی به تصویر کشیم. معمولاً ما بسیار می شنویم که تخدیر و معتاد شده ایم؛ که در معرض ناپدید شدن در نمایشگرهایمان قرار داریم؛ که اینترنت مغزهایمان را بر باد می دهد. منتقدان، اینترنت را به گروهی بزرگ تشبیه می کنند که سرهایشان را رو به آسمان گرفته و خیره شده اند. پدیده ای که در آن اولویت ها و سلایق از بین می روند. وقتی که این پست را در فیس بوک ارسال می کنید که «من کلاس یوگای محشری داشتم»، تصادفی نیست که یک آگهی مربوط به لباس یوگا، خیلی زود روی صفحه شما ظاهر می شود. وب سایت ها، امکانات و وسایل دیجیتال، کارگزاران جدید تجاری هستند. همان طور که هلن دوست من در توسکان خاطر نشان می کند، «استیو جاب چیزی را ابداع می کند. سپس ما به یکباره به آن نیازمند می شویم».
شاید اینترنت صرفاً یک رؤیای سرمایه دارانه قرن بیست و یکمی باشد، اما به وضوح پیداست که یک میعادگاه اجتماعی نیز هست؛ میعادگاهی که ما را به قول راینر ایورز گرایش نگر، بهیک عصر « امتزاج توده ای» پرتاب کرده است. وی می گوید: «هر چه پیشتر می رویم، تعداد بیشتری از مردم در سال 2010، قسمت بیشتری از زندگی شان را به شکل آنلاین به سر می آورند. با این حال همین انسان ها بیشتر از هر زمان دیگری، با «بدن های گرم» دیگری در جهان آنلاینممزوج می شوند و گرد هم می آیند».
تئودورا استایتز که جوانی بیست ساله و نازنین بود، وقتی برای اولین بار با او مصاحبه کردم به من گفت:«من نگرانم که نسل من نفهمند که چگونه دارند تنها می شوند.» چهار سال بعد از آن، این موضوع بسیار روشن تر شده است: این فقط نسل استایتز نیست. تعداد انبوهی از افراد مسن تر نیز راه خود را به درون دام چاله های مختلف در فضای مجازی یافته اند. طبق اعلام «پروژه اینترنت و زندگی امریکایی» مرکز مطالعاتی «پیو» که از سال 2000 رفتارها و گرایش های اینترنتی را دنبال کرده است، این تعداد را هفتاد درصد افراد بالغ پنجاه تا شصت و چهار ساله و سی و هشت درصد از شصت و پنج ساله ها و بالاتر از آن اعلام کرده است. IstrategyLabs که یک شرکت بازاریابی اینترنتی است، دریافته است که جمعیت پنجاه و پنج سال به بالا در فیس بوک، بین سال 2008 و 2009 قریب نهصد و بیست و سه درصد رشد داشته اند.
بنابراین اگر فکر می کنید که شما تأثیر نمی پذیرید، یا به این خاطر است که اینترنت پدیده ای بسیار وابسته به سن و سال و موحش است یا صرفاً علاقه ای به آن ندارید ـ مثل هلنکه درباره بی ادبی کاربران تلفن های همراه نق می زند و رسانه های اجتماعی را پدیده ای «تلف کننده وقت» و «کسالت بار» می داند ـ پس دوباره بیندیشید. کودکانتان، والدینتان، دوستانتان، مشتریانتان، پسر عموها و عمه هایی که مدت هاست آنها را گم کرده اید و شهروندان اطراف و اکناف جهان، همین حالا نیز در رود دیجیتال مشغول شنا شده اند. شما نمی توانید جلوی رود را بگیرید. حتی اگر عضوفیس بوک نشوید، هیچ گاه روزنامه های آنلاین را نخوانید یا هیچ گاه ایمیلی برای کسی نفرستید، اینترنت ـ این موتور بخار فن آوری دیجیتال ـ همچنان به اثر گذاری بر شما ادامه خواهد داد.
چگونه؟ پاسخ برای هر یک از ما متفاوت است، اما بازی کردن در محوطه بازی فضای مجازی، الهام بخش تعدادبیشتری از مردم در به اشتراک گذاشتن و همکاری کردن می شود و بر اساس تمام شاخص ها، این امر از نظر ذهنی به دیگر حوزه های زندگی تسری می یابد و در حال تسری یافتن است و نگرش هایمان نسبت به یکدیگر را تغییر می دهد. در محلات، شهرهای کوچک و بزرگ، در سیاست، هنر، کسب و کار و حرفه های درمانی، سازمان های دولتی، مؤسسات خیریه یا هر مکان دیگری که در آنها الفبای فرهنگی به اجرا گذاشته می شود، یک درونمایه مرکزی طنین انداز می شود: فن آوری دیجیتال، مشارکت در قدرت اجتماعی فزاینده و بی مرز و مانع را امکان پذیر کرده است.
0
0
0
0
0
0
0

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *