دفتر مطالعات نگاه(نهادگفتمان آینده )

پروژه ناتمام فرهنگ و علوم انسانی؛ حلقه مفقوده وحدت پایدار

برای سرنوشت
محمدی بحث را با یک ارجاع بنیادین به تاریخ اسلام آغاز می‌کند:او، برخلاف نگاه سطحی که امامان شیعه را گاهی منفعل می‌پندارد، روایت «مبارزه حاد و فعال سیاسی» اهل‌بیت را به درک از رفتار جمهوری اسلامی پیوند می‌زند. محمدی با ظرافت، ترکیب آرامش ظاهری و رادیکالیسم موجود در بطن جمهوری اسلامی را شرح می‌دهد…

در سلسله نشست‌ها و گفتگوهایی که با تحلیل‌گران و صاحب‌نظران داریم تحت عنوان «برای سرنوشت»، امروز در خدمت شما هستیم. همین‌جا سلام عرض می‌کنم خدمت عزیزانی که بعداً این گفتگو را خواهند دید.

نبرد سرنوشت

مجری:

جناب آقای محمدی، ما حالا در هنگامه آتش‌بس یا توقف آتش قرار داریم که بین ایران و اسرائیل رخ داد؛ جنگی که هم پیش‌بینی می‌شد و هم شاید به نوعی منتظرش بودیم و بالاخره این مواجهه به این نقطه رسید. بسیاری از تحلیل‌گران و حتی جامعه، این نبرد را نبرد سرنوشت می‌دانند؛ سرنوشت ملت ما، انقلاب اسلامی و حتی امت و منطقه و شاید آستانه تحولات گسترده جهانی.

واقعاً نمی‌دانیم که چه زمانی این آتش‌بس می‌شکند و دوباره جنگ آغاز می‌شود. هدف برنامه «برای سرنوشت» دقیقاً همین است که از سطح رؤیت‌پذیر و لایه ظاهری اتفاقات عبور کند و به اعماق و پشت صحنه این نبرد، علل و فلسفه‌ی آن، پیامدها و چشم‌اندازهای ممکن بپردازد؛ از زاویه‌های تمدنی، تاریخی، اقتصادی و حتی آخرالزمانی این نبرد تحلیل می‌شود.

شما کل این ماجرا را از چه زاویه‌ای برای ما تحلیل می‌کنید؟

تحلیل تاریخی و تمدنی نبرد

محمدی:

بسم‌الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. من هم خدمت شما و بینندگان عزیز سلام عرض می‌کنم و امیدوارم در این ایام عزاداری سیدالشهدا، بهره‌مند شده باشیم.

مسئله آن‌قدر چندوجهی است که قطعاً اگر هر کسی فقط از یک جنبه به قضیه نگاه کند، بخش زیادی از حقیقت را از دست خواهد داد. مگر اینکه با عقل جمعی و هم‌افزایی، بتوانیم همه وجوه را بررسی کنیم. من چند نکته به ذهنم می‌رسد که به نظرم در این بحث باید به آنها توجه کرد.

یکی از این نکات، رفتار بسیار رادیکال و خاص جمهوری اسلامی است؛ رفتاری که در سطح جهانی، در عین آرامش ظاهری، عملاً یک کنش حاد و تضعیف‌کنندهٔ قدرت مقابل به شمار می‌رود. حضرت آقا در کتاب «انسان ۲۵۰ ساله» وقتی جریان اهل بیت (ع) را تحلیل می‌کنند، تأکیدشان بر همین ویژگی مبارزه حاد سیاسی و جریان‌سازی عمیق است؛ چیزی که حتی در دوره‌هایی که امامان ما ظاهر اجتماعی‌شان آرام یا حتی به ظاهر منزوی بود، اما قلب قدرت حاکم را متزلزل می‌کردند. اگر این رفتار نبود، چرا حکومت‌ها هزینه‌های سنگین مقابله و حذف فیزیکی اهل بیت را می‌پذیرفتند؟

جمهوری اسلامی هم طی این پنجاه سال، رفته‌رفته کار را به جایی رساند که اسرائیل دیگر نتوانست ژست همیشگی‌اش را نگه دارد و همین باعث شد خود را وارد میدان کند و آمریکا هم همراه شود و تهدیدهای همیشگی‌اش را عملی کند.

من اطمینان دارم این رفتار، دقیقاً عمل‌کرد صحیح در برابر نظم فعلی دنیا بود و یکی از دلایل شکل‌گیری موج جدید مقابله با ظلم و فرسایش اقتدار بلوک قدرت جهانی به حساب می‌آید؛ آن هم تا جایی که امروز شاهد تجمیع همه ظرفیت دشمن برای مقابله با این جریان نوظهور هستیم و حتی به عبور از خطوط قرمز مانند حمله نظامی به تأسیسات هسته‌ای کشور رسیده‌اند؛ اقدامی که اگر در دنیا باب شود، دیگر هیچ کشوری، حتی کشورهای هسته‌ای، هیچ حفاظتی نخواهند داشت.

بازتاب جهانی و همبستگی ملت‌ها

امروز در صحنه بین‌الملل، شاهد وقایعی بی‌نظیر هستیم. مثلاً در آرژانتین، که یکی از پایگاه‌های جدی صهیونیسم در آمریکای جنوبی محسوب می‌شود، پرچم ایران برافراشته می‌شود و مردم شعار می‌دهند. یا در فستیوال‌های موسیقی انگلستان با جمعیت صدهزار نفر، شعارهایی در حمایت از فلسطین و علیه اسرائیل داده می‌شود. حتی پرچم ایران در کشورهای اروپایی و ژاپن بالاتر رفته و به‌عنوان نماد آزادی‌خواهی و فطرت انسانی شناخته می‌شود؛ چیزی که واقعاً تا چند سال قبل تصورش هم دور از انتظار بود.

این تحولات نشان می‌دهد که یک روح تازه، یک میل به آزادی و یک صدای مشترک در جان‌های انسان‌ها بیدار شده است. امیدوارم ما هم درست در این مسیر باقی بمانیم و راه را گم نکنیم.

پیوندهای جدید جهانی و نظم نوین

ما یکی از پازل‌های مهم نظم نوین جهانی شده‌ایم و با ملت‌های مختلف جهان نوعی ارتباط و همدلی جدید پیدا کرده‌ایم. اگر قدر خود را بدانیم و واقعیت‌های میدانی مثل یمن و غزه را درک کنیم، امروز سرمایه اجتماعی جهانی کم‌نظیری داریم.

به عنوان نمونه، فردی اردنی بعد از پخش خبر رهگیری موشک‌های ایرانی از خاک اردن، گفت که برای اولین بار از اردنی بودنش خجالت کشیده است. این یعنی معادلات هویت و تعلق در منطقه و جهان در حال تغییر است.

امروز وقتی جوامع غربی نظم نوین خود را بر پایه پیمان‌های رسمی میان دولت‌ها بنا کردند، ما شاهد نوع دیگری از پیوند هستیم؛ پیوند بین ملت‌ها که حتی گاهی اعضای یک ملت، برخلاف دولت‌شان، به چنین پیمانی می‌پیوندند و مطالبه‌گر می‌شوند. به نظر می‌رسد این همبستگی جدید و این پیمان‌های فرا دولتی، آغازی است بر یک نظم جدید، نظمی که محورش جنگ اراده‌هاست نه صرفاً جنگ فناوری‌ها و تکنولوژی‌ها؛ و غزه نمونه برجسته این میدان است که ایران هم در آن نقش کانونی ایفا می‌کند.

شگفتی رفتار ملت ایران و حافظه تاریخی

مجری:

در همین جنگ اخیر، بلوغ و واکنش عجیب مردم ایران در روزهای نخست، همه حتی تحلیل‌گران داخلی را شگفت‌زده کرد. آنها رفتاری از مردم ایران دیدند که معادلات را تغییر داد، طوری که حتی برخی مسائل فرهنگی کشور در عرض چند روز، ماهیتشان عوض شد.

چطور می‌توان این سرمایه اجتماعی و این شعور از عمق ناخودآگاه مردم را به خودآگاهی و بهره‌برداری در حرکت آینده کشور رساند؟

محمدی:

قاعده‌ای وجود دارد که اگر از رفتار یک نفر چندبار تعجب کردی، یعنی او را درست نشناخته‌ای، و ما هم گویا در مورد ملت ایران هنوز ضعف مردم‌شناسی و ایران‌شناسی داریم.

اگر تاریخ دویست سال اخیر را نگاه کنید، تقریباً هر ۴۰-۵۰ سال یک‌بار ملت ایران توانسته به نقطه جوش برسد، به گونه‌ای که اختلاف‌ها را کنار بگذارد و اولویت جمعی‌اش، حفظ کیان ایران و اسلام شده است: نهضت تنباکو، مشروطیت، ملی شدن صنعت نفت، انقلاب اسلامی—همه نمونه‌هایی است که زمانی که تهدیدی برای هویت و کیان ایران و اسلام بروز کرد، مردم با وحدت واکنش نشان دادند.

این ملت، یک “ملیت دینی” دارد؛ یعنی ملیت با دیانت عجین شده و در هیچ جای تاریخ و جهان سابقه ندارد. ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که در بزنگاه‌های حساس، ملی‌گرایی و عرق مذهبی با هم هم‌افزا می‌شوند و آن همبستگی حداکثری خلق می‌شود؛ در حالی که در غرب، عمدتاً با حذف دین از تعریف ملت، به تفاهم رسیدند.

مزیت ملیت دینی ایران و واکاوی واگرایی‌ها

در ایران، به‌ ویژه از دوره صفویه به بعد، امر ملی، با امر دینی کاملاً گره خورده و این، نقطه تمایز تاریخی ما با دیگر ملت‌ها و دولت-ملت‌هاست. به همین خاطر در هر لحظه‌ای که کیان اسلام یا ایران به خطر افتاده، یک همدلی و بسیج ملی بی‌نظیر رخ داده است و این یک سرمایه تاریخی است که دیگران فاقد آن هستند.

البته نکته‌ای هم باید یادآور شد؛ این وحدت غالباً در شرایط بحران و تهدید شکل می‌گیرد اما پس از عبور از بحران و بازگشت آرامش، واگرایی و اختلاف دوباره خود را نشان می‌دهد. چرا؟ ریشه این موضوع در چیست؟

ریشه التقاط ذهنی و چالش تحلیل

به عقیده من ستون پنجم و معدود خائنان به کشور مسئله جدی ملت ما نیستند. مسئله اصلی، التقاط ذهنی است. بعد از وحدت ملی و پشت سر گذاشتن بحران، تحلیل دچار دوگانگی و تناقض می‌شود. برخی به سرعت بحث دوگانه “ملیت” و “امت‌گرایی” را پیش می‌کشند، یا در اردوگاه حزب‌اللهی بحث می‌شود که آیا ما پیروز شدیم یا کوتاه آمدیم؟

دلیل این‌که با تمام وحدت قلبی، همبستگی ملی پس از هر بحران ناپایدار باقی می‌ماند، این است که ما فاقد «وحدت تحلیل» هستیم و دچار التقاط تحلیلی مزمن شده‌ایم. دستگاه تحلیل و محاسبه جمعی‌مان ضعف دارد و این، بزرگ‌ترین آسیب شناختی و عامل تفرقه اجتماعی ماست.

بحران علوم انسانی اسلامی و ناتمام ماندن انقلاب فرهنگی

بعد از انقلاب اسلامی، قرار بر آن بود که با انقلاب فرهنگی، جامعه‌ای با عقلانیت دینی، معقول، متناسب با شرایط زمان و مکان و نیازهای جامعه طراحی شود. اما این پروژه نیمه‌کاره رها شد و علوم انسانی اسلامی به حاشیه رفت.

شهید مطهری بر نظام حقوق زن و آزادی در چارچوب دینی تاکید داشت؛ شهید صدر با پروژه «اقتصادنا» به عرضه تئوری‌های اسلامی توزیع و تولید ثروت پرداخت؛ شهید بهشتی از آزادی اقتصادی به عنوان پیش‌شرط آزادی سیاسی سخن گفت و ایده تعاونی‌ها را پی‌ریزی کرد. مرحوم سید منیرالدین حسینی نیز با تمرکز بر شخصیت حقوقی، و نحوه توزیع قدرت و سرمایه در اقتصاد اسلامی، ضمن حفظ کرامت عاملان تولید، به مقابله با تمرکز سرمایه می‌پرداخت.

اما از دهه هفتاد، به جای دنبال کردن این فناوری‌های اجتماعی و نظامات اداره اسلامی مبتنی بر مبانی دینی، انرژی جامعه و نخبگان صرف شبهه‌پاسخی و جنگ فرهنگی شد. این غفلت باعث قطع اتصال نظام الهیاتی با بدنه فرهنگ عمومی و ضعف دستگاه تحلیل شد.

در سال ۸۹، رهبر انقلاب هم هشدار دادند که جوانان با ورود به علوم انسانی مدرن، از بدنه انقلاب جدا می‌شوند. امروز ضعف تحلیل حتی در بین نخبگان علوم انسانی و اقتصاد سبب اختلاف اجتماعی است و جریان حزب‌اللهی نیز به علت بی‌اعتنایی به علوم انسانی، فاقد روایت منسجم و علمی مبتنی بر نظام الهیاتی باقی مانده است.

راه‌حل: بازسازی دستگاه تحلیلی و تفاهم اجتماعی

در نهایت باید گفت فقدان یک دستگاه محاسباتی و شناختی علمی و منضبط مبتنی بر مبانی توحیدی، پدیده‌ها و مشکلات اجتماعی را لاینحل باقی گذاشته و منجر به تفرقه و آسیب اجتماعی شده است. امروز اگر وفاق اجتماعی و انسجام ملی می‌خواهیم، تنها راه، ارتقاء دستگاه تحلیلی جامعه است؛ تفاهم اجتماعی، حلقه مفقوده بقای وحدت ملی ماست.

 

0
0
0
0
0
0
0

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *