دفتر مطالعات:
چنانچه در بخش اول گفتگو گذشت، ایمان در جامعه ایران از منظری تاریخی تثبیت شده است و به این سادگی ها تکان نمیخورد اما پرسش جدیدی که ممکن است مطرح شود آن است که آیا می توانیم درباره ایمانی که ضامن مشروعیت و بقاء نظام سیاسی جمهوری اسلامی است نیز چنین تفسیری داشته باشیم؟ آیا ایمان به اسلام سیاسی روندی رو به اوج دارد یا در مسیر افول قرار گرفته است؟ شما وضعیت چنین ایمانی را در جامعه ایران چگونه ارزیابی می کنید؟
چالش ها و سختی های سنجش ایمان
این پرسش، پرسشی است که بخشی از آن جامعه شناختی بوده و باید مبتنی بر داده های اجتماعی آنرا تحلیل کرد، فلذا نمی توان با حدس و تخمین به پاسخ آن نشست. اما به هر حال این پرسش، قابلیت ایده پردازی را دارد.
من در یکی از مقالاتم آورده ام که میزان در سنجش اسلامیت تمدن و پایه در شکل گیری تمدن اسلامی چیست و گفته ام که آن پایه نمیتواند میزان تلقی شود. در همان مقاله دوگانه ایمان و اسلام، اسلامِ به معنای سطح ظاهری اش را معیار دانسته ام اما آنرا کافی ندانسته و گفته ام که لازم است تمدنی ایمان بنیاد داشته باشیم و این تمدن ایمان بنیان برای تربیت، پرورش و آموزش آن می توانیم فکر و برنامه ریزی داشته باشیم اما برای ارزیابی آن، توان شاخص دهی نداریم مگر اینکه شاخص هایی را در ادبیات دینی که نشانه های ایمان ذکر شده است پیدا کرده و مبتنی بر آن به سنجش ایمان بنشینید. بنابراین گفتۀ آقای طالقانی را که پیش از گفتگو ذکر کردید که ایشان ایمان را قابل سنجش نمی دانند، کم و بیش تأیید میکنم و بر دشواری ها و گاه آفت های سنجش ایمان آگاه هستم که همانطور که تمرکز بر روی اسلام به معنای ظواهر میتواند ما را به سمت نفاق پیش ببرد، تمرکز بر ایمان در زمانی که شاخصی نداریم اما قصد سنجش آنها با ایمان را داریم ممکن است ما را به سمت تکفیر ببرد. بنابراین شما در سنجش ایمان و اسلام، در دوگانۀ نفاق و تکفیر قرار می گیرید.
بیش از آنکه ایمان یا الحاد سیاسی در جامعه مهم باشد، مهم آن روایتی است که من و شما از کمّ و کیف این ایمان مطرح می کنیم.
در ارتباط با مسئله ایمان، باید بر روی این فکر کرد که امروز در عرصه سیاست بیش از آنکه ایمان یا الحاد سیاسی در جامعه مهم باشد، مهم آن روایتی است که من و شما از کمّ و کیف این ایمان مطرح می کنیم. گاهی روایت ها بر اصل پدیده غلبه دارد و به نظر می رسد کم و بیش آن روایت ها و عدم روایت ها که ایدئولوژیک بوده است، در ایجاد حس بود یا نبود ایمان موثر است. بنابراین قضاوت برای ما دشواری دیگری رخ می دهد.
سنجش ایمان سیاسی در انتخابات یا مناسک مذهبی؟
درباره ضعف و قوت ایمان باید به این اندیشید که این ایمان در چه بستری رشد کرده و در کدام بستر ضعیف شده است؟ ایمان یا در خانواده ها اتفاق می افتد، یا در نظام آموزشی و پرورشی رخ می دهد و یا در جامعه شما شکل می گیرد و به تعبیری در نظام معنوی شما شکل میگیرد، همان معنویتی که سیاسی است؟ پرسش آن است که ایمان سیاسی را باید در کجا محک زد؟ مساجد، حسینیه ها، هیئاتِ انقلابی، رسانه ها، و نه فقط در مکان ها که در موسم های زمانی نیز باید دنبال کنید. مثلا در ماه رمضان باید آن ایمانی که از گفتمان انقلاب پشتیبانی می کند را پیدا کنید یا در محرم ها و مثل اربیعن؟ بنابراین ما به لحاظ کمّی، کیس های بسیاری داریم که هنوز بررسی نکرده ایم که ایمان انقلابی در آنجا چه سرنوشتی پیدا کرده است. بنابراین من ایمان انقلابی را بیش از آنکه در انتخابات دنبال کنم، ایمان انقلابی را بیشتر در محرم و صفر دنبال می کنم. بنابراین ایمان انقلابی به صورت جدی همچنان زنده است اما در چالشی قرار گرفته است که ایمان غیرانقلابی برای آن رقم زده.
ایمان انقلابی فقط برای نظام سیاسی نیست، امروز ایمانی که برای مظلومیت غزه واکنشی نشان نمیدهد، ایمانی غیرانقلابی است و از نظر من ایمانی غیر اسلامی است. برخی همه چیز را به نظام گره زدند که از نظر من گاهی درست است، فلذا شخص خودش را در برابر آنچه که امروز رخ می دهد اخته کرده است. مثلا شخصی براساس همین روحیه ایمانی که در تضاد با نظام قرار دارد، به سنی جماعت فحش می دهد اما به اسرائیل چیزی نمیگوید. گویی ما با دو گفتمان ایمانی در جامعه مواجهیم که ایمان انقلابی آن ایمانی است که نه فقط انقلابی بلکه در تراز تمدن می اندیشد و ایمانی دیگر که در سطح یک جامعه یا یک هیئت یا یک دین داری فردی می اندیشد.
وزن ایمانی معیاری مهمتر از شمارش آن
شما بیش از آنکه ایمان ها را بشمارید، باید آنها را وزن کنید
شما بیش از آنکه ایمان ها را بشمارید، باید آنها را وزن کنید، همانطور که درباره آراء و در رد دموکراسی می گویند که آراء را نباید شمرد بلکه باید وزن کرد. به نظرم مهمتر آن است که ایمان را وزن کنیم نه اینکه بشماریم. در اینجاست که به یک بیان آیا شک و تردیدهای روشنفکری و سکولار، وزن انسان شناختی دارند در تحفظ بر جامعه انقلابی و سیاسی شما یا اینکه ایمان توده؟ ایمان توده که می گویم مقصودم ایمانی عوامانه و ساده لوحانه نیست بلکه ایمانی است که به گفته خواجه طوسی ایمانی است که تقلیدی است، به آن شکل که وقتی جمله ای را از امیرالمومنین می شنوید، در عمق وجودتان تبدیل به ایمان می شود. اینرا شاید یک روشنفکر نتواند به ایمان تبدیل کند اما مادر شهیدی که سوادی هم ندارد قادر است این جمله از حضرت امیر را به ایمان تبدیل کند. از نظر من در حفظ آن ایمان سیاسی یا انقلابی یا تمدنی، وزن ایمان آن مادر شهیدی که سه فرزندش را فدا کرده {قابل مقایسه با ایمان مردان و زنان معمولی نیست} مادری شهیدی که تنها از مسیر تقلید از گفته های رهبری، شاخص گذاری میکند و کنشگری های سیاسی خودش را هم مبتنی با همان تنظیم می کند. بنابراین ایمان ها را نمی توان در یک اندازه سنجید.
ظهور انسان_امت ها و ظرفیت سازی تمدنی آنها
ایمان توده از یک طرف و ایمان نخبگانیِ نخبگان انقلاب از طرف دیگر هر دو ارتقاء یافته است. توجه کنید به آنهایی که در حوزه درس خواندند یا در دانشگاه درس خواندند یا آنها که در صنعت هسته ای کنشگری میکنند یا کسانی که در دانش های بنیادین فعالیت می کنند یا حتی پزشکانی که فعالیت دارند یا کسانی که مدال های المپیک و جهانی می آورند و با حجاب بر سکوی قهرمانی می روند، شما وقتی طیف افرادی که در این عرصه ها حضور دارند را نگاه می کنید و از هر کدام درصدی را گزینش می کنید که ایمان انقلابی نخبگانی دارند، متوجه می شوید که این ایمان، ارتقاء معرفتی ای یافته است که با ایمان نخبگانیِ اوایل انقلاب و پیش از انقلاب مقایسه کنید زیرا در این 40 تا 50 سال، تراکم معرفتی ای ساخته اید که آن تراکم معرفتی در شهیدی که امروز به شهادت میرسد با شهیدی که در دفاع مقدس شهید شده است تفاوت زیادی پیدا کرده است. اینگونه است که می گویم ایمان، وزن تمدنی پیدا کرده است، یعنی حتی مرده های شما و علمای شما، علمایی که تراکم معرفتی_سیاسی_انقلابی و تجربه تاریخی یافته و به نوعی شکوفایی رسیده ولو اینکه یک عالم باشد یا یک شهید باشد، اما وزن تمدنی بسیار بیشتری پیدا کرده است که شما باید آنرا در محاسبات ایمان سیاسی خودتان منظور داشته باشید. بنابراین درست است که در عرصه هایی چالش های بزرگی داریم اما ظرفیت ها و انسان امت ها یا شهید امت های بزرگی نیز داریم که هرکدام از اینها در شکل گیریِ آن وزن تمدنی ما موثر بوده است.
ایمان سیاسی، ایمان انقلابی یا ایمان تمدنی را باید در کجا دنبال کرد؟ در ایران یا منطقه؟ و در منطقه یا جهان؟ بسیار ساده لوحانه است که ما سرنوشت ایمان سیاسی پس از انقلاب را صرفا گره بزنیم به جامعۀ بومی خودمان. شما نمی توانید در شکل گیری ایمان سیاسی در منطقه، یمن را نبینید! یمن فوق العاده عمل می کند! شما عراق و سوریه و لبنان امروز را نادیده بگیرید! حتی نخبگانی که از ایران به هر دلیلی دلخور هستند ولی امروز پشت فلسطین قرار گرفته و تئوری های علمی_فلسفی می نویسند را نمی توانید نادیده بگیرید. بنابراین امروز ایمان سیاسی بسیار وزن پیدا کرده است و این وزن در سطح جهانی می باشد. در نتیجه با یک حساب سرانگشتی فکر می کنم ایمان سیاسی بسیار رشد کرده است. البته در این مسیر، ضایعاتی هم وجود دارد و حتی ممکن است با مستندات ایمانی به سمت بی ایمانی حرکت کرده باشد و طبعا ضایعاتی که از جانب جامعه غرب و سکولاریسم وجود داشت که امروز به شکل تندتری ظاهر شده است.



