دفتر مطالعات نگاه(نهادگفتمان آینده )

نگاه به دنیای جایگزین / ویلیام باولز

فرقی نمی کند از چه دریچه ای به این دنیای مجازی پرتاب شوید؛ این دنیا فقط و فقط در «سود و سرمایه» خلاصه شده است. دنیایی که موفقیت در آن، منحصر به عدّه کمی است. واقعیتی که تلویزیون نشان می دهد، با واقعیتی که در دنیای واقعی با آن سر و کار داریم، فرسنگ ها فاصله دارد.
نویسنده یا نویسندگان: ویلیام باولز
منبع مقاله: نشریه سیاحت غرب / لینک منبع
جان برگر در کتاب راه های دیدن می گوید: تصور سرزمین های دور و تصور اینکه کسی دیگر باشی، جذاب است.
بعضی اوقات افکار، عقاید و بینش های ناخوانده، به ذهن شما هجوم می آورند. روند این امر چندان مشخص و ملموس نیست، ولی بسیار آرام انجام می شود. وقتی در حال تماشای ترکیب ناموزون و به دور از واقعیت و «رئالیستی» هستم، به این فکر می کنم که تلویزیون به عنوان جهانی جای گزین برای دنیای واقعی عمل می کند. گویی ما از دریچه این جعبه کوچک و مستطیلی، مجذوب تصویر بدبختی خودمان هستیم.
روندی که به راحتی قابل توضیح و تشریح نیست. نکته مهم اینجاست که تماشای تلویزیون در این روند طبیعی، دخالت و آن را مختل می کند، به ویژه در مورد تشخیص واقعیت و خیال.
روزی در حال تماشای تلویزیون بودم و تند تند کانال ها را بالا و پایین می کردم تا به برنامه «رئالیتی شو» رسیدم (البته من فکر می کنم نام این کانال باید عوض شود؛ چون تنها چیزی که نشان نمی دهد، واقعیت است) . بعد نوبت ژانر دیگری از برنامه ها رسید که سرمایه گذاری شجاعانه ای روی میخ کوب کردن بیننده انجام داده اند؛ برنامه ای به نام «رؤیاهای خیابان» ( که در 10 می 2010 از بی. بی. سی یک پخش شد). این برنامه، داستان دو خانواده است. دو خانواده ای که در دو فروشگاه بزرگ برای فروختن محصول خود با یکدیگر مبارزه می کنند. یکی از این خانواده ها همبرگر بسته بندی شده مخصوص خود به نام پای گل آلود را می فروشد و خانواده دیگر نوعی سس تند درست می کند.
هر دو خانواده وارد مبارزه ای مؤدبانه و شبیه برنامه «دراگون دن» (نوعی شوی تلویزیون که به مبتکران عرصه تجارت می پردازد) می شوند. مجموعه دارای تعلیق های فوق العاده نفس گیر است؛ با حضور دایمی موسیقی که بعضی جاها به عمد، سکوت می کند و کات های دوربین از صورت نگران و پر از ترس یک نفر به صورت دیگری. هر خانواده پس از یک مرحله پیروزی اشک می ریزند، یکدیگر را بغل می کنند و دستشان را به نشانه پیروزی به هم می زنند، فقط در همین حد. هر دوی این خانواده ها، استعدادهای خوبی دارند، ولی وقتی وارد برنامه ای تلویزیونی می شوند، توانایی هایشان، دفن و به توانایی های وحشتناک تبدیل می شود. کارهای شیطانی از آنها سر می زند و به هیچ وجه از یکدیگر خبر ندارند با کارهای ویرانگرانه ای که انجام می دهند، چه بلایی بر سر یکدیگر می آورند.
آیا دنیایی که کارگردان این مجموعه سعی کرده است بسازد، دنیایی واقعی است؟ دنیایی که در آن، اگر نخوری، خورده می شوی؟ چیزی که عجیب تر است، این است که شما هم به این سرزمین عجایب دعوت می شوید. سرزمینی که درآن، نگاه ها و عقاید خوب و نیکو به زشت ترین روش ممکن، تحریف می شوند.
وقتی در حال تماشای ترکیب ناموزون و به دور از واقعیت و «رئالیستی» هستم، به این فکر می کنم که تلویزیون به عنوان جهانی جای گزین برای دنیای واقعی عمل می کند. گویی ما از دریچه این جعبه کوچک و مستطیلی، مجذوب تصویر بدبختی خودمان هستیم. تصویری که شاید شبیه خودمان باشد یا حتی نه. البته هرچه هست، دچار خوشی و رخوت نحسی می شویم که حال واقعی ما نیست. این دنیای ساختگی به نظر، واقعی است، دیگر چه می خواهید؟ فرقی نمی کند از چه دریچه ای به این دنیای مجازی پرتاب شوید؛ این دنیا فقط و فقط در «سود و سرمایه» خلاصه شده است. دنیایی که موفقیت در آن، منحصر به عدّه کمی است. واقعیتی که تلویزیون نشان می دهد، با واقعیتی که در دنیای واقعی با آن سر و کار داریم، فرسنگ ها فاصله دارد.
فروشگاه های واقعی با مشتریان واقعی که همبرگر و گوشت می خورند و سس مایونز!
تلویزیون به عنوان دنیایی مصنوعی، پوسته رویی و ظاهری جهانی است که ما در آن زندگی می کنیم. به عبارت دیگر، در دنیای واقعی، رقیبان، بازیگر نیستند، بلکه آنها واقعی اند و باید برای زنده ماندن چیز بفروشند و ارتزاق کنند؛ چون همیشه گرسنه اند. آنها دقیق مثل ما هستند یا دست کم این طور به نظر می رسد. آنها مثل ما آرزو و رؤیا دارند و مثل سگی که از تشنگی زبانش بیرون افتاده است، آماده شکارند.
ما می دانیم تمام این روند، تحقیرکننده و مایه شرمندگی است. با این حال، چه کسی می تواند در مقابل این واقعیت اغواکننده و جعلی که به خورد ما داده می شود، مقاومت کند. من فرجام این راه را می بینم و آن را گوشزد می کنم. در حالی که شاید برای بسیاری، خنده دار به نظر برسد.
فرقی نمی کند از چه دریچه ای به این دنیای مجازی پرتاب شوید؛ این دنیا فقط و فقط در «سود و سرمایه» خلاصه شده است. دنیایی که موفقیت در آن، منحصر به عدّه کمی است. واقعیتی که تلویزیون نشان می دهد، با واقعیتی که در دنیای واقعی با آن سر و کار داریم، فرسنگ ها فاصله دارد. در حقیقت، واقعیت های پیرامون ما که خارج از استودیوهای تلویزیونی با آن دست و پنجه نرم می کنیم، به وسیله تلویزیون چهره عوض می کنند و به توهم تبدیل می شوند تا واقعیت؛ توهمی که حتی در لابه لای اخبار هم که به طور معمول باید حقایق را بگویند، گم می شود.
چون اخبار اقتصادی و انتخاباتی در تلویزیون، همیشه با احتیاط پخش می شود، تهیه کنندگان خبر با گربه رقصانی و نمایش های تلویزیونی که طبقه روشن فکر تنظیم کرده اند، با سیاست مداران و کارشناسان هم دست می شوند. این همان واقعیت تلویزیون است.

در همین انتخابات اخیر ریاست جمهوری امریکا، تلویزیون و نیز رسانه های مکتوب، نقش پیاده نظام و پشتیبان را ایفا کردند. هنگامی که مناظره های انتخاباتی بر نتیجه انتخابات اثر می گذاشت و روزنامه ها هم مقالات خود را می نوشتند، تلویزیون با اخبار خود، اوضاع و احوال را به «مشتریان»! خود، ببخشید رأی دهندگان، منتقل می کرد.
در انگلستان هم اصلی ترین چیزی که سبب منازعه بین لیبرال دموکرات ها و محافظه کاران شد، مسئله اصلاحات انتخاباتی بود که به اختصار، به آن، سیستم رأی دهی جای گزین می گفتند. (البته این سیستم انتخاباتی آن قدر پیچیده است که نمی خواهم آن را توضیح دهم).
محافظه کاران خواهان نوع دیگری از رأی دهی بودند، در حالی که لیبرال دموکرات ها خواهان همه پرسی در این مورد بودند. (در نهایت، دو حزب با هم به توافق رسیدند و مردم به منتخب آنها رأی دادند).
حزب کارگر می گفت اگر لیبرال دموکرات ها از آنها پشتیبانی کنند، آنها نیز سیستم رأی گیری جای گزین را قانونی می کنند و با برپایی یک همه پرسی، این سیستم را به رأی عمومی می گذارند. همان مسئله ای که لیبرال دموکرات ها می خواستند. با این حال، نتیجه، یک پارلمان معلق بود و بی سرانجام ماندن گفت وگوهای دو حزب .
معلوم است که اصلاحات انتخاباتی به سرانجام نمی رسد؛ چون این اصلاحات، تهدیدی برای امتیازات طبقه سیاسیون و روشن فکران است. بنابراین، موضوع اصلاحات انتخاباتی، هیچ وقت در رسانه ها انعکاس درستی نمی یابد. حتی کوچک ترین اشاره ای هم به آن نمی شود؛ چون تنها سیستم انتخاباتی که باید تبلیغ شود، سیستمی است که طبقه سیاست مداران، آن را به نفع خودشان طراحی کرده است، تا به وسیله آن نفس راحتی بکشند و غم هیچ چیز را نخورند.
در مورد اقتصاد کاپیتالیستی هم وضع به همین منوال است. وقتی در تلویزیون از «منافع ملی» سخن به میان می آید، منظور، منافع سرمایه داران است، نه منافع مردم. منفعت ملی یعنی منفعت سرمایه داری، نه هیچ چیز دیگر. در واقع، همه اینها کارکردهای تلویزیون است که هیچ مرزی را نمی شناسد و همه جا قلمرو تصاویر آن است.
مسئله ای که سبب ناراحتی بیشتر می شود، بحران اقتصادی است که به ورشکستگی بانک ها انجامید. هزینه ورشکستگی بانک ها را هم از جیب مردم بدبخت پرداختند. سپس دولت ورشکسته شد و از بانک ها قرض کرد و باز هم هزینه اش را مردم بینوا دادند. حالا می توان فهمید که چرا در رسانه ها، به بحران اقتصادی یونان کمتر پرداخته شد. (مگر اینکه در تظاهرات کسی کشته شود که آن هم به گردن آنارشیست ها انداخته می شود). در حقیقت، یونان فقط یک نمونه است، کشوری که تهدیدی برای به زیر کشیدن اتحادیه اروپاست.
چون اخبار اقتصادی و انتخاباتی در تلویزیون، همیشه با احتیاط پخش می شود، تهیه کنندگان خبر با گربه رقصانی و نمایش های تلویزیونی که طبقه روشن فکر تنظیم کرده اند، با سیاست مداران و کارشناسان هم دست می شوند. این همان واقعیت تلویزیون است.
متأسفانه برای این مشکل، هیچ راهی جز تغییر کامل و کلی ساختار رسانه های جمعی نیست. بی دوامی رسانه ای مانند اینترنت که منبعی برای خروجی بسیاری از خبرها و تحلیل های مستقل است، توان مقابله با تنگناها و محدودیت هایی را که حکومت و شرکت ها در رسانه های مختلف ایجاد می کنند از بین می برد. البته به جز تلویزیون به عنوان جهانی دیگر، دنیاهای مجازی دیگری مثل فن آوری و شرکت ها وجود دارند. اینها هم مثل تلویزیون همان سازوکار و همان مهارت ها را برای به چنگ آوردن همه چیز در اختیار دارند.

0
0
0
0
0
0
0

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *