خیلی خوش اومدید خانم دکتر صادقی پژوهشگر حوزه فلسفه سیاسی و مطالعات جنسیت، در خدمت شما هستیم.
خانم صادقی، زحمت کشیدید تشریف آوردید به برنامه «برای سرنوشت». مجموعه گفتگوهایی در خدمت کارشناسان و صاحبنظران و تحلیلگران عزیز، درباره نبرد ایران و اسرائیل، ایران و آمریکا و بلکه ایران و ناتو به طور کلی.
این اتفاقی که در دوازده روز افتاد و ما معتقدیم که نقطه عطفی بود برای تغییر تاریخ این سرزمین و منطقه و جهان؛ به همین دلیل اسم برنامه شده «برای سرنوشت». خب ما در میانه آتشبسی هستیم که معلوم نیست چقدر پایدار باشه. توقف آتش، به اصطلاح توقف جنگ و فرصتیست که در این مجال بپردازیم به لایهبرداری از اعماق این اتفاق و این حادثه.
دوست داریم از زبان کارشناسانمون بشنویم که چطور تحلیل میکنن این اتفاق رو، حالا از خاستگاهها و ریشهها و دلایلش گرفته تا پیامدها و تا هستیشناسی ماجرا و زاویهدیدهایی که میشه روی این موضوع باز کرد.
خب خانم صادقی عزیز، ما در خدمت شما هستیم. شما دوست دارید از چه زاویهای این جنگ رو تحلیل کنید و کدوم منظر برای شما جالب به نظر میرسه که لازمه به اعماقش رجوع کنیم؟
چارچوب تحلیلی هگلی، نگاه به آگاهی تاریخ در جنگ
دکتر صادقی:
بسماللهالرحمنالرحیم.
سلام عرض میکنم خدمت شما و بینندگان یا شنوندگان محترمتون.
خیلی خوشحالم که این توفیق رو دارم که در خدمت دوستان مدرسه نگاه باشم و انشاءالله که بتونیم بحث قابل توجهی رو خدمت دوستان به گفتگو بگذاریم.
موضوعی که من میخوام خدمتتون باشم درباره فرایند حرکت آگاهی تاریخی و شکلگیری آگاهی تاریخی در موقف دوازده روزه جنگ ایران و اسرائیل قاسم هست.
پرسشی که دارم اینه که اصولاً این دوازده روز از حیث معنایی و مفهومی چه آگاهیهایی رو برای انسان ایرانی شکل داد؟
چه مفاهیم جدیدی رو تولید کرد؟
و این مفاهیم و آگاهیهایی که شکل گرفت، در چه نسبتی با اتفاقات پیشین و با پیشینه تاریخی و تمدنی انسان ایرانی قرار داره؟
ما از این منظر میخواهیم گفتگو رو طرح کنیم.
مجری:
خواهش میکنم. در خدمت شما هستیم، بفرمایید.
دکتر صادقی:
برای اینکه در واقع در ابتدای بحث چارچوب کلی مطرح بشه، همونجور که توی مقدمه مطرح کردم خدمتتون،
من سعی میکنم با یک رویکرد هگلی بحث رو طرح کنم.
برخلاف فیخته که تاریخ رو ، تاریخ من میدونه، هگل، تاریخ رو تاریخ شدن آگاهی میدونه و معتقده که عنصر پیشبرنده تاریخ، آگاهیه که این آگاهی چند ویژگی داره.
اول اینکه این آگاهی در نسبت با دیگری شکل میگیره.
دوم اینکه این آگاهی به خودآگاهی میرسه، یعنی خود تماشاگر نسبت به خودش آگاهی پیدا میکنه.
سوم این آگاهی یک آگاهی راکد نیست؛ یک آگاهی در حرکت و پویاست.
و نکته آخر اینکه این آگاهی نسبتی داره با فرایندها و روندهای اجتماعی و تاریخی و سیاسی و فرهنگی و در این مسیر به تکامل میرسه.
از این جهت هست که هگل مثلاً انقلاب فرانسه رو یک عقلانیت تکاملی و جمعی توسط انسان غربی میدونه.
اینجا این قصه رو داشته باشیم و اینجایی تحلیل رو، تا بعد توضیح بدم که این وضعیت و این چارچوبی که هگل داره مطرح میکنه که از قضا نگاه قابل توجه و مثبتی هم به روندهای عقلانیت انسان ایرانی در تاریخ باستانی خودش داره، چطور در این جنگ دوازده روزه برای ما حادث شد.
تکانه جنگ و بازگشت مسائل اصیل و هستیشناختی
دکتر صادقی:
یک اتفاق خیلی قابل توجه در این جنگ برای ما افتاد و اون هم این بود که انسان ایرانی، جنگ باعث شد که پرسشها و در واقع موضوعات فکری انسان ایرانی یکبار روی میز ریخته بشه.
موضوعات فرعی کنار برن و موضوعات اصلی مجدداً محل تعمق و پرسش قرار بگیرن.
این محل تأمل و پرسش قرار گرفتن، این زمینه رو شکل داد که گفتگو و جریان تعاملی شکل بگیره و مفاهیم جدیدی از دل اون بیرون بیاد.
من یک مثال میزنم؛ ببینید یکی از پرسشهای جدیای که شکل گرفت
پرسش از، حالا بخوام هم یکم هایدگریش بکنم، دازاین انسان ایرانی هست.
یعنی اینکه من کجا هستم؟
نحوه بودن من به چه نحوی هست؟
این نحوه بودن من در چه نسبتی با مکان و زمان من قرار داره و چطوری هویت منو شکل میده؟
بحث رو از این منظر مطرح میکنم که انسان ایرانی یه نحوه بودنی داشت.
یعنی تا قبل از این جنگ دوازده روزه، خودش رو در همراهی با انسان غربی میدید.
خصوصاً طبقه متوسط انسان ایرانی، بخاطر همین نسبت به مقاومت همدل نبود.
یکی از شعارهایی که مطرح شد و خیلی هم پربسامد شد و از جانب طبقه متوسط، شعار “نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران” بود.
خود این شعار به اندازه کافی نشون میده که نگاه و نسبت اون با پروژه مقاومت، که پروژه امنیت منطقهای جمهوری اسلامی هست، چه بوده.
بعد از این جنگ دوازده روزه اما، اون متوجه شد که همراهی و همدلی اون با انسان غربی، هویتمندی و دازاین اون رو شکل نمیده.
این وقوف و موقعیت اون در خاورمیانه هست که نحوه بودن اون رو تعیین میکنه.
یک همسرنوشتی با منطقه و هم این موضوع که انسان ایرانی هستی مکانی خودش رو و هستی جغرافیایی خودش را مجدداً کشف کرد.
من اینجا یک نقطه میزارم و میخوام یک بحثی رو مطرح کنم که شاید حاشیهساز باشه.
ولی دوستانی که بنده رو میشناسن میدونن که من از ابتدای امر با گشت ارشاد مخالف بودم.
بحران معنا و موقعیت: حجاب، اغتشاشات، و جادوگر شهر از
دکتر صادقی:
ببینید، اتفاقی افتاد که یعنی اون اتفاقات باعث میشد که انسان ایرانی در معرفتشناسی خودش و هستیشناسی خودش قبل از جنگ دوازده روزه دچار پرسشها و چالشهایی باشه.
مثلاً فردی خارج از ایران، که اون فرد هم ایرانی بود و از ایران رفته بود، گزینههایی مثل چهارشنبههای سفید رو مطرح کرد، گزینههایی مثل حجاب اجباری رو مطرح کرد.
ما دیدیم و تصاویری رو دیدیم، مثل این تصویر که مثلاً دختری روی اون مجموعهای که مال برق هست، آره، نمیدونم هم اسمش چیه، اونجا ایستاده روسری خودش رو به چوب کرده و موهای اون باز و مکشوف است.
ما در ادبیات خودمون طرحی از پریشانی موی زن داریم؛
هرجا موی زن پریشان میشه و این مستوری از بین میره، درواقع نماد و نشانهای از آشفتگی در معنا، آشفتگی در تاریخ و تقدیر داره رقم میخوره.
این تصویر رو بگذارید کنار تصویر رقص موی سر زنان اماراتی برای ترامپ.
این تصاویر، تصاویری بودن که با توجه به اون پیشینه تاریخی و تمدنی ما، به نحوی داشتن از یک پریشانی و آشفتگی در نسبت با موضوعات و مسئلههای مهم انسان ایرانی حکایت میکردن.
متاسفانه ما فریب وضعیتی رو خوردیم که جادوگر شهر از برای ما رقم زد.
اون با به هم زدن موضوعات اصلی و فرعی، موضوعی رو روی میز ما گذاشت که دختران و زنان و جامعه ایرانی رو ملتهب کرد.
از اون طرف، حاکمیت سیاسی هم هیستریک شد و اون هم با گشت ارشاد و سختگیری بیشتر نسبت به حجاب واکنش نشون داد.
یعنی این آشفتگی هم در حاکمیت و هم در جامعه شکل گرفت، و جامعه نتونست اتفاقات تلخی مثل مرگ مهسا امینی را به خوبی حل و هضم بکنه و اغتشاشات ۱۴۰۱ شکل گرفت.
ببینید، این جنگ دوازده روزه نشان داد که ما کجای اون وضعیتی که بر ما گذشت اشتباه کردیم.
جادوگر شهر از خیلی راحت میتونه موضوعات انسان ایرانی رو تغییر بده و مفاهیم و موقعیتها و چارچوبهایی که برای شما از تاریخ به یادگار مونده و میراث شماست رو تبدیل به امر ناهنجار بکنه؛
یعنی اگر در تاریخ، مستوری زیباست، حالا مکشوفگی و نامستوریه که مفهوم جدیدی پیدا میکنه و در نسبت با امر مبارزه و زیبایی قرار میگیره و اون شعار زن، زندگی، آزادی رو شکل میده که اگرچه از واژههای زیبایی تشکیل شده ولی اتفاق نازیبایی رو رقم میزنه.
الان هم مشخص شده اسرائیلیها روی موشکهایی که ایران را زدند، این شعار را نوشته بودند.
دقیقاً به همین دلیل عرض کردم این جنگ دوازده روزه منکشف میکنه وضعیتی رو که در اون وضعیت، موضوعات اولویتبندیشون مشخص نیست، یعنی مشخص نیست که الان مسئله حجاب و پوشش باید چگونه طرح بشه و چگونه به میدان و عرضه زیست روزمره انسان ایرانی بیاد.
آیا ما در پاسخ به وضعیتی که جادوگر شهر از برای ما اون رو شکل داده باید با اون همراهی داشته باشیم یا تامل بکنیم و به حاکمیت این تذکر رو بدیم که به ایست تامل کن، این کسایی که داری باهاشون سختگیری میکنی، دختران خودتو هستن.
ببینید، مردم توی این جنگ دوازده روزه این تامل رو داشتن.
همه مردم همراهی داشتن با جمهوری اسلامی ایران. چرا؟ به این دلیل که همان بحثی که شما مطرح فرمودید، همسرنوشتی رو درک کردن.
فهم تاریخی، همسرنوشتی و بازتعریف ایرانیت
دکتر صادقی:
مردم به خوبی میدونن اتفاقی که در قاجار برای ما در عهدنامههای گلستان و ترکمنچای افتاد، اتفاقاتی نبود که صرفاً برای فتحعلیشاه قاجار بیفته،
اتفاقاتی بود که برای ایران رخ داد.
لذا خیلی طبیعیه که اگر اتفاقی خدایی نکرده برای ایران در این جنگ دوازده روزه رخ میداد، اتفاقی نبود که برای حاکمیت جمهوری اسلامی رخ بده.
اتفاقی بود که برای ایران رخ میداد.
این فهمی که انسان ایرانی اون رو درک کرده، در وضعیتی که در طول تاریخ مدرنش بر اون حاصل شده و در طول تاریخ و پیشینه سه هزار سالهاش
اون رو در شرایطی قرار داد که ما دیدیم گروههایی که اتفاقاً بسیار نه تنها منتقد، که بسیار معترض نسبت به حاکمیت بودن
بیانیه دادند و نسبت به تجاوز اسرائیل، اعلام موضع و اعلام اعتراض کردند و همراهی خودشون رو برای دفاع از ایران اعلام کردند.
من چند تا نمونه عرض میکنم خدمتتون که برای خود من خیلی قابل توجه بود.
مثلاً یه جمعی از خانمهای فمینیستی که خب طبعا سویههاشون با من متفاوته و در ایده “زن، زندگی، آزادی” خودشون رو تعریف میکردند.
یا جمعی از خانوادههای خاوران که خانوادههای اعدامیهای دهه شصت بودن.
اینها بیانیه دادند و جنایت اسرائیل رو محکوم کردند و همراهی خودشون رو برای دفاع از ایران اعلام کردند.
ببینید، من رادیکالترین طیفها رو مثال زدم برای اینکه این مجموعه این طیف خودش رو نشون بده.
بازگشت به پرسش مفهومی: آگاهی عینی حاصل آن ۱۲ روز
دکتر صادقی:
برگردیم به بحث.
از این جهت که دوباره این پرسش رو به صحنه بیاریم که چه اتفاقی افتاد در جنگ ۱۲ روزه از حیث مفهومی و ما چه آگاهیهایی رو کسب کردیم.
ببینید، این روندی که من خدمت شما عرض کردم، هم برای حاکمیت و هم برای مردم، این آگاهی رو شکل داد که ما بدونیم هستی جغرافیایی ما به هستی هویتمند تاریخی ما مرتبطه.
ما نمیتونیم این دو رو از همدیگه جدا بکنیم و این به هستی سیاسی ما هم مرتبطه یعنی
ما نمیتونیم بگیم من در ایرانی زندگی میکنم که در اون ایران جمهوری اسلامی نیست یا در ایرانی زندگی میکنم که در ایران پیشینهای به نام مستوری زن و پوشش زن در اون نیست.
اصلاً نمیتونم از این هستی جدا بشم، این هستی در وجود و در واقع در من تنیده شده، قابل تفکیک نیست.
تفکیک رو کی رقم میزنه؟
ببینید، تفکیک عنصر درونی و هویتمند من رو دشمن بیگانه میخواد رقم بزنه
ولی مردم با آگاهی تمام روی این تفکیکی که در جنگ دوازده روزه رخ داد خط کشیدن و دشمن بیگانه و عنصر مهاجم بیرونی رو کنار زدن
و دقیقاً در این نقطه است که آتشبس متولد میشه.
آتشبس نقطهای نیست که موشکهای ایرانی به اسرائیل اصابت میکنن.
آتشبس اون نقطهایه که انسان ایرانی برای مقاومت خودش قیام میکنه که موشک بخشی از اون قیامه و در این قیام خودآگاهی خودش رو به تاریخ عرضه میکنه.
سیمرغِ عطار: تمثیل وحدت ملت و حرکت تاریخی
دکتر صادقی:
برای اینکه این رو بهتر توضیح بدم، ترجیح میدم برگردم به تمثیلاتی که در ادبیاتمون هست.
ما یک بحث بسیار درخشان و یک مفهوم بسیار درخشان داریم به نام سیمرغ.
عرفا و شاعران بزرگی درباره سیمرغ نوشتند و طرحی دادند از سیمرغ، مثل فردوسی، مثل عطار.
من میخوام در اینجا به صورت خاص به منطقالطیر عطار و اون داستان سیمرغش اشاره بکنم.
در داستان سیمرغ، مرغانی قصد حرکت به سمت حقیقت، به نور حقیقت و خورشید رو دارن.
مرغانی از جامعه مختلف پرندگان، اونها میخوان به سیمرغ برسند، چرا که سیمرغ سرچشمه حقیقته، سرچشمه سعادتمندیه و اونها سودای سعادت دارن.
اون مرغها که از طیفهای گوناگون هستن و نماد کثرت هستن، حرکت میکنن و در این حرکت، بخشی از اونها امکان همراهی رو از دست میدن.
مثلاً طوطی به صورت خاص امکان همراهی رو از دست میده، قرقی امکان همراهی رو در داستان عطار از دست میده، باز امکان همراهی رو از دست میده،
مرغابی امکان همراهی رو از دست میده،
چون هر کدومشون واجد یک صفت و یک رذیلت اخلاقیان؛
مثلاً یکی واجد صفت جاهطلبیه، طاووس واجد صفت تجملطلبی و خودپرستی و تفاخره،
مرغابی واجد صفت تناساییه؛ هر کدومشون به همین نسبت امکانشون رو از دست میدن، یعنی بالهاشون میسوزه چرا که بال، نماد حرکته.
در جنگ دوازده روزه ما همین اتفاق رو به عینه دیدیم.
ما مردمی رو دیدیم از معمولیترین لایههای اجتماعی و طبقات اجتماعی که شخص نانوا بود، نیم ساعت بود که فقط برادرش فوت کرده بود
ولی اون شخص وایمیستاد و میگفت من باید بایستم، چون من باید کاری که بلدم و تلاشی که میتونم انجام بدم،
و اون رساندن نان به جامعه است رو تعطیل نکنم.
مثال دیگه؛ آقای شهرام قائدی، بازیگر، فرد حزباللهی و انقلابی به معنای تیپیکال هم نیست.
آقای شهرام قائدی تو همون فضای جنگ یه خاطرهای رو تعریف کردن که گفتن من رفتم تو صف پمپبنزین و خیلی شلوغ بود
و یه فردی که نمیدونست صف از کجاست، یه دفعه پیچید جلوی ما با ماشینش و بعد همه بیرون اومدن از ماشینشون که شما چرا تو صف زدید
طبیعی این بود که بقیه اعتراض بکنن و شروع به مثلاً الفاظ رکیکی رد و بدل بشه
ولی میگه طرف اومد، دستشو بالا گرفت، عذرخواهی کرد و توضیح داد که من اصلاً بنزین نداشتم و عذرخواهی میکنم، اصلاً صف رو نمیدونستم کجاست
و میگه، فردی که پشت سر من بود به بقیه گفت شماها نگران نباشید من بنزین دارم و میتونم برم عقب صف وایستم و این آقا جای من وایسته.
خلق صحنههایی که شما در حالت عادی نمیبینید.
همراهی این سیمرغها…
شما یه سیدعلی میرفتاح نقاشی رو دارید که ابزارش نقاشیه میره و شهدای این مدت دوازده روز رو تصاویرشون رو روی دیوارهای شهر میکشه
و از توانمندی و هنر خودش برای ماندگاری حقیقت استفاده میکنه.
شما یک خانم شهره پیرانی رو دارید که خودش قربانی ترور اسرائیله ولی راوی خانوادههای شهدای ترور هستهای ما میشه.
این سیمرغها دارن حرکت میکنن
بعد خیلی جالب بود برای من اینکه من توی اون روزهای اول توییتهایی رو میدیدم که مثلاً طرف نوشته بود که من مکانیکم
و اگر نیروهای نظامی کمکی بخوان میتونم انجام بدم
یا مثلاً چهرههای سرشناس نوشته بودن من میتونم بیام پشت لانچرها بایستم و با یه آموزش دو روزه از ایران دفاع بکنم.
یا یک خانمی نوشته بود من پرستارم و اگر جایی نیاز به کمک هست حتی در بیمارستانهای صحرایی حاضرم بیام و کمک بکنم.
وحدت ملی و آیینی: حلول محرم و پیوند هویت با معنویت
دکتر صادقی:
ببینید، این حرکت، این سیمرغ رو ببینید.
در این دوازده روز این فاصله برداشته شد
و اون سیمرغ منفرد، سیمرغ متحد شد، خود حقیقتی که عطار میگه.
ما با این پیشینه فرهنگی و تمدنی، این جنگ دوازده روزه رو طی کردیم.
بنابراین خیلی طبیعیه که هستی جغرافیایی انسان ایرانی به هستی آیینی اون با حلول محرم پیوند بخوره
و شما ببینید مادحین ما، نه فقط مادحین، بلکه خوانندههای ما مثل آقای راغب
بیان و در مداحی اهل بیت و روضه اباعبدالله، “ای ایران” بخونن.
“ای ایران” خوندن ابتکار این دوستان نیست؛
ضرورت زمانی ماست؛ نتیجه پیوند هستی جغرافیایی به هستی آیینی انسان ایرانیه در این موقف مهم جنگ ایران و اسرائیل.
این اون اتفاق درخشانیه که رقم خورده. خودش یک فتحالفتوحه
یک پیروزی است.
از چه جهت؟
از این جهت که نشون داد، همونطوری که هگل وقتی داره ایران رو توصیف میکنه، میگه “ایران پایگاه روح و عنصر آگاه تاریخ و زمان است”.
بعد برای ایران چند تا ویژگی میگه؛ مثلاً میگه ایران کشوری بوده که سیاست در اون رقم خورده،
تونسته سیاستی رو رقم بزنه و دولت رو شکل بده که از تنوع فرهنگی برخورداره
و بعد میگه ایران تونسته طبیعتگرایی رو با اخلاقگرایی زرتشت پیوند بده.
مگه الان ما در این جنگ دوازده روزه غیر از این دیدیم؟
نسبت ایران و غرب، آزمون تمدنی و هویت مستقل
دکتر صادقی:
خیلی طبیعیه. اصلاً امر عجیبی نیست که نخستوزیر آلمان بیاد بگه ما از اسرائیل متشکریم
به این معنا که کار کثیف غرب رو داره در حذف ایران انجام میده.
خیلی طبیعیه، چون ما از غرب غیر از استعمار و سلطه سراغ نداریم
و در مقابل، این طرف خیلی طبیعیه که ایران کار تمیز جهان رو در تنبیه جنایتکار و قصاب غزه انجام بده.
خیلی طبیعیه این دوگانه در کنار هم قرار میگیره
یعنی تنها ملتی که ظرفیت تمدنی داره
که در مقابل چنین جانیانی قرار بگیره
آن هم با چی؟
خیلی مهمه که شما چگونه میجنگید
شما دارید با ابزارهای غرب میجنگید؟
با جنگندههای آنها میجنگید؟ با دانش و تکنولوژی آنها میجنگید
یا دارید با ابزارهای خودتون میجنگید؟
گرچه ابزارهای شما به لحاظ تکنیکی بسیار ضعیف باشن.
لحظه آتشبس یعنی لحظهای که دشمن شما میاد میگه کافیست
پرچم صلحش را بالا میبرد
اگرچه این دشمن، این قصاب، این جنایتکار طبیعیه که یک دنبال حفظ ظاهری باشه
یعنی آتشبس را به پدر خودش و ولی خودش و قیم خودش آمریکا بسپاره
ولی در حال سپردن در مقابل یک کشوری که از حیث تکنیکی و از حیث همراهی بینالمللی، بسیار منزوی و تنها و غریب هست
درخواست آتشبس داده و شما با ابزارهای تکنیکی ضعیف خودتون
ولی با ابزارهای خودتون، با توانمندی خودتون
او را به این مرحله رساندید.
این آن اتفاق درخشان است
این آن قابلیت و توانمندی منحصر به فرد انسان ایرانی است
این آن فتحالفتوحیست که شما دارید بهش اشاره میکنید
ولی نباید غافل بشیم از اینکه این آگاهی یک آگاهی دو سویه است.
نقش تکامل آگاهی و مسئولیت متقابل ملت و حکومت
دکتر صادقی:
یعنی این طوری نبود که فقط مردم آگاه بشن که هستی جغرافیایی من در خاورمیانه رقم میخوره و در همسایگی با لبنان و فلسطین و سوریه و عراق و افغانستان.
حاکمیت هم باید متوجه این موضوع بشه
که هستی او در گرو مشارکت همه مرغهایی است که میخوان سیمرغ بشن، همه مردم؛ از طیفهای گوناگون.
در ابتدای بحث اشاره کوتاهی کردم به اینکه چگونه امر زیبا و خیر تغییر ماهیت میدهد
یعنی شکل و تصویرش میتواند تغییر پیدا بکند.
گفتم چگونه مستوری که زمانی زیبا بود در تاریخ ما
تبدیل به یک امر زشت میشود و حجاب اجباری تلقی میشود و مکشوفگی نماد مبارزه میشود.
در مقطعی مثل ۱۴۰۱ این را دیدید.
این طرف قضیه به این نکته دقت کنید
که چگونه امر زیبا در راهپیماییها، گردهماییها، در حمایت از ایران متفاوت میشود
یعنی صدا و سیمایی که خانمهای مکشوفه یا شلحجاب را در وضعیت عادی نشان نمیدهد
یا رسانهها این تصاویر را نشان نمیدهند
اما این تصاویر چرا در راهپیماییها، در مواقف حساس کنونی دیده میشوند؟
چرا یکدفعه اینها زیبا میشوند؟ چرا به میدان دیداری انسان ایرانی در قامت و شمایلی زیبا گذاشته میشوند؟
به این دلیل که در جهت حرکت سیمرغاند.
شما وقتی در جهت حرکت سیمرغ هستید زیبایید، ولو مکشوفه باشید، ولو متکثر باشید
ولی وقتی در جهت حرکت سیمرغ نیستید، ولو فغانی باشید، ولو موفقیت فردی جهانی کسب کرده باشید
زشتید چون حامل شرافتمندی و اصالت انسان ایرانی و حرکت او به سمت سیمرغ نیستید.
شما در مقابل دشمن ایران سر خم میکنید و آن موفقیت فردی شما اصلاً زیبا نیست
چون حامل سعادت نیست، حامل آن پرسشهای اصلی و غایتشناسانه نیست
حامل هستیشناسی شما نیست، ولو فغانی باشید.
بعد خیلی جالبه؛ ببینید ترامپی که خودش کتابهای موفقیت مینویسد
میآید به یک ایرانی که در اتمسفر نظم غربی، از قضا موفق شده به عالیترین سطح برسد
جایزه میدهد.
این را دستکم نگیرید، این فکر و واقعاً سادهاندیشی است اگر گمان کنیم که این یک اتفاق و حادثه است،
کاملاً گزینششده، کاملاً نمادین و برنامهریزیشده.
چرا؟
چون قرار است آن عالیترین سطح موفقیتش را به انسان ایرانیای که مقاومت را انتخاب کرده نشان بدهد
و در آن طرف، شما ممکن است در تحریم، در سختترین شرایط باشید
کما اینکه هستیم و یک عالمه مشکلات داخلی داشته باشید.
کما اینکه داریم…
بحرانهای معیشتی، همزیستی فرهنگی، و مقاوت در متن رنج روزمره
دکتر صادقی:
شاید کسی بگوید آدمهایی مثل من، که خانهدار هستیم و همه دغدغههای روزمرهی معمول را داریم، کمتر باید دلبستهی این مفاهیم کلان باشیم؛
اما تجربهی جنگ دوازده روزه، حتی اگر گرفتاری و ناراحتیهای معیشتی و شخصی را نمیکاست، به وضوح نشان داد که ریشهی رضایت و انسجام ما، فهم و پذیرش همین آگاهی تاریخیست.
من اگر بخواهم مشکلات زنان خانهدار را لیست کنم، آنقدر زیاد و متنوع است که به سختی میشود از پسشان برآمد.
مثلاً آموزش ضعیف فرزندانمان در مدارس دولتی، قیمت سرسامآور اجارهها، دغدغه اشتغال جوانان، مخصوصاً در نقاط مرزی و شهرهای کوچک،
عدم امکان پیشرفت برای جوانان خاصه در شهرستانها، مشکلات محیطزیست، ترافیک شهرها و بسیاری موارد دیگر.
همهی این دشواریها و نارضایتیها با گوشت و پوست لمس میشود و کسی منکر دشواری زیست ایرانی امروز نیست،
اما با این حال، احساس میکنم هویتمندی ناظر به فهم آگاهی تاریخی باعث شده حداقل در سطح مواجهه با بیرون، بتوانیم خطوطی را از موفقیتهای صرفاً ویترینی و بیرونی جدا کنیم.
در عرصهی عمومی، در حالی که مشکلات عینی زیادی داریم و واقعاً هیچکس از این رنجها ساده عبور نمیکند،
این فهم و درک، مانع میشود تا انسان ایرانی فریب آن موفقیتهای مقطعی و ظاهراً درخشان غربی را بخورد که هر لحظه مقابل چشمش رژه میروند.
موفقیتی که در پیوند با هستیشناسی تاریخی، هویتمند و آیینی من نباشد، قطعاً موفقیتی پایدار نیست و سعادتی برای نسل من نخواهد داشت.
محرم، سرمایه اجتماعی و تجربه جمعی رنج و همبستگی
در خلال این جنگ، تجربههایی رخ داد که حتی روشنفکران و جامعهشناسان،
از جمله کسانی که سالها دربارهی فروپاشی هویت جمعی ایرانی قلم زده بودند و مدام خبر از شکافهای غیرقابل ترمیم میدادند،
با چشمان خود خلاف گفتهشان را دیدند. این جامعه به تعبیر برخی از همان تفکر غربی، سالهاست که دچار شکست و تفرق و زوال اجتماعی شده
اما درست در بحبوحهی حمله موشکی دشمن، همه دیدند که در بزنگاه تاریخی، این منطقهای سطحی و کتابی کاملاً بیاعتبار شدند
و انسان ایرانی دوباره توانست امکان وحدت و حرکت جمعی را پیدا کند.
من خودم، به عنوان زن خانهدار، بارها در محافل و روضههای زنانهی ایام محرم شرکت و صحنههایی بسیار متضاد را مشاهده کردم.
گاهی میدیدم زنی با پوششی کاملاً متفاوت از من، حتی با دخترانی که حجاب کامل ندارند، اما ده روز روضه اباعبدالله را در همان آپارتمان شصت متری برپا میکند و بچههایش با شور شرکت دارند.
در این وضعیت، مهم این نبود که سبک زندگی او با من متفاوت است؛
هر دو از اینکه بتوانیم نظری اباعبدالله را با هم سهیم شویم و در غم او شریک باشیم، احساس خوشبختی و توفیق میکنیم.
این یک پیوند عرفانی و عمیق است که نه آکادمی، نه پژوهش غربی، و نه حتی منطق صِرف جامعهشناسانه نمیتواند آن را تبیین کند.
در بزنگاه جنگ، من شاهد بودم که زن مکشفه و زن مذهبی هر دو در ذیل یک پرچم، به هم نزدیک شدند و در روایت جمعی از فقدان و شهادت، همدرد و همراه شدند.
مثلاً ماجرایی را داشتم که بر سر مزار یک شهید پدافند رفته بودم؛ او تازه ازدواج کرده بود و همسرش سه ماهه باردار بود.
دلداری مادر شهید به عروسش کاملاً ادامهی روایت کربلا بود، پر از یاد و استعارههای عاشورایی.
حتی زنان نظامی نیروی هوایی سپاه که به دلایل امنیتی حق نداشتند عکس همسرانشان را منتشر کنند
پس از شهادت همسر، به جای عکس شخصیشان، عکس شهید را قرار میدادند و این تنها راه اعلام عمومی شهادت بود.
در پدیدهای تأثیرگذار دیدم که دختردایی مکشفهام، که سالها اختلاف عقیدتی او را از ما دور کرده بود،
پس از شهادت شوهر دختردایی، تصویر او را به عنوان عکس پروفایلش گذاشت—در حالیکه قبل از این تصویر خود او بدون حجاب بود.
آنجا فهمیدم معیار اشتراک ما، همان حرکت به سوی سیمرغ و همراهی در دردهای عظیم و مشترک این سرزمین است، نه جزئیات ظاهری و روزمره.
آموزههای پایانی برای حاکمیت و مردم؛ مسئولیت آینهداری و پوزشطلبی
دکتر صادقی:
دلم میخواهد بر نکتهای اساسی و درسآموز تأکید کنم؛
این دوازده روز، یک آگاهی دوطرفه را برای جامعه و حاکمیت رقم زد.
این ماجرا فقط یک بلوغ یا تحول در مردم نبود، مسئولیت حاکمیت و همه نهادها و نخبگان هم به همان میزان برجسته شد.
بارها تأکید کردم و باز هم باید تکرار کنم:
این حاکمیت هم باید بیاموزد که حرکت تاریخی و همپیمانی مردمان متکثر و مختلف، سرمایهای بیبدیل است و چراغداری و حفاظت از این سرمایه وظیفه حاکمان است.
اگر بناست اتفاقی رقم بخورد، آن نقطه همینجاست.
تجربه جنگ و شهادت حاجیزاده نشان داد که اگر سیاستمدار ما شجاعت عذرخواهی و تواضع در برابر مردم را داشته باشد
کمااینکه شهید حاجیزاده پس از سانحهی هواپیمایی، صمیمانه عذرخواهی کرد،
خیلی از مشکلات ملت و حکومت حل میشود و سطح اعتماد عمومی ارتقا مییابد.
شاید اگر این منش در مقاطع گوناگون تکرار میشد و دولتمردان ما از سر صداقت و احترام، به مردم پوزش میخواستند،
امروز بسیاری از اختلافات و زخمهای اجتماعی سر باز نمیکرد.
شکلگیری این حرکت، این تاریخ شدن، این در حرکت بودن و در مسیر بودن،
برای من به عنوان پژوهشگر سیاسی، یکی از مهمترین دستاوردهای این واقعه است؛
دستاوردی مشترک که باید قدر دانسته شود.
جمعبندی پایانی برنامه و قدردانی
مجری:
خانم صادقی، با بیان صریح و زیبای خود، نکات تأمل برانگیزی را مطرح کردید
و تلاشی ارزشمند برای روایتی منسجم از این دوازده روز سرنوشتساز داشتید.
از حضور و مشارکت موثر شما صمیمانه سپاسگزاریم.
دکتر صادقی:
من هم بسیار ممنونم از شما و این فرصت.
امیدوارم روایت این دوازده روز آگاهیبخش باشد و برای مخاطبان مفید واقع شود.
سپاس از دعوت و وقت ارزشمندتان.



