دوگانه سازی های سیاسی اصلی ترین چالش فرهنگ سیاسی ایران
دکتر دنیوی: تلقی ما از فرهنگ سیاسی، مجموعه ای از ارزشها، باورها، هنجارها، نگرشها و در نهایت رفتارهای جمعی ای است که عموم ملت ایران و به خصوص خواص و نخبگان سیاسیِ آنها در لایه سیاست ورزی انجام می دهند. در این مجموعه گفتگوها قصد داریم در این محدوده صحبت کنیم و در این میان مسئله اول و دغدغه اول آن است که اصلی ترین آسیب ما در حوزه فرهنگ سیاسی چیست که سبب شده همه ما مشارکت مردم در امر سیاست را به آن شکل که باید، مشاهده نمی کنیم و پیشرفتی که مدنظر داشتیم محقق نشده است. فرض ما بر آن است که اصلی ترین چالش فرهنگ سیاسی نظام جمهوری اسلامی ایران، دوگانه سازی و ایجاد دوقطبی هایی است که افراد را ملزم به موضع گیری و تعیین وضعیت نسبت به یک طرف قطب میکند. این دوگانه سازی ها فرصت نمیدهد تا عموم جامعه بتوانند با یکدیگر تعامل کرده و بیش از تفاهم موجب افزایش تخاصم میشود.
این فقط رویه یک روزنامه اصول گرای خاص قدیمی نیست، حتی یک شخصیت سیاسیِ شناسنامه دار که صاحب منصب جدی در کشور هست و بوده، می تواند با خلق دوگانه میدان_دیپلماسی، این وضعیت را برای ما ایجاد کند. در حالی که لزوما نه میدان تنها مولفه تأثیرگذار است و نه دیپلماسی. به نظر می رسد در این دهه ها به سویی رفته ایم که ناچاریم در یک طرف این قطب ها بایستیم و فرصت از ما گرفته شده است که بخواهیم هر دو را داشته باشیم. به نظر می رسد در طول این چهار دهه پس از انقلاب، دوقطبی ها افزایش یافته است و حتی در مواقعی که شاهد مشارکت سیاسیِ پرقدرتی بوده ایم، از منظر فرهنگ سیاسی برای ما آورده نداشته است چراکه مشارکت زمانی افزایش یافته که آن خوی تخاصم و دوگانه سازی بالا بوده است و این مشارکت بالا ناشی از تفاهم و تعامل و برهم افزایی نبوده است.
تفاهم کنشگران سیاسی در مبنا ، ساختار و مقصد نظام سیاسی تدبیری برای دوگانگی ها
دکتر پیروزمند: من قصد دارم از دوگانه هایی که گفته شد یک پله عقب تر آمده و با تحلیلی زیرساختی بتوانم ریشه ایجاد یا تقلیلِ این دوگانگی ها را پیدا کنم. میدان سیاست میدان قدرت است و فرهنگ سیاسی یعنی فرهنگ قدرت ورزی یا قدرت طلبی یا قدرت خواهی یا اعمال قدرت. بنابراین قدرت و نظام قدرت، محتاج سه چیز است: مبنا ، ساختار ، مقصد. به میزانی که کنشگران نظام سیاسی نسبت به این مبنا، ساختار و مقصد تفاهم داشته باشند، به همان میزان این دوگانگی ها تقلیل خواهد یافت. البته که محو شدن دوگانگی ها نه ممکن است و نه لازم چراکه میدان سیاست در همه جا میدان رقابت است و رقابت نباید از میان برود چراکه سبب پویایی و جذابیت می شود.
طمع و ترس دو محور حکومت هایی که مبتنی بر راهبرد شیطان حرکت می کنند
در تحلیلی مبناگرایانه از نظامات سیاسی، شاید بتوان گفت برخی نظامات سیاسی بر محور طمع استوار هستند، برخی نیز ترس را محور قرار داده اند. یعنی برخی حکومت ها برای ماندن بر اریکه قدرت می ترسانند؛ یا از این طریق که اگر من نباشم چه بلاهایی بر سر شما خواهد آمد یا از این راه که اگر به حکومت من تن ندهید چه بلاهایی بر سرتان خواهم آورد. اما برخی حکومت ها با محوریت طمع بر اریکه قدرت می مانند یعنی مردم و کسانی که از آنها انتظار پشتیبانی دارد را تطمیع دنیوی میکند. این روش نیز بنابر ادبیات قرآنی از راهبردهای شیطان است: یُمَنِّیهم و یُوَعِّدُهم. راهبرد طمع در طول تاریخ وجود داشته است و در موضوع فرهنگ سیاسی و قدرت به شدت کارساز است. راهبرد طمع آن است که حکومت چنین وعده میدهد که اگر با من باشید، منابع و منافع مادی بیشتری به دست خواهید آورد. این چنین وعده هایی ممکن است در داخل کشور و انتخابات هم بوده باشد که برای رأی آوردن صرفا بر نیازهای مادی تأکید کنند، هرچند که این نیازها ضروری است.
محبت محور حکومت در اندیشه اسلامی
اما در اندیشه اسلامی محور حکومت هیچ یک از این دو نیست. در عین اینکه به جا و در حاشیه، در هر حاکمیتی ترس و طمع وجود دارد اما مبنا و فرهنگ حکومت ورزی در اندیشه اسلامی محبت است. یعنی چسبی که مردم را به مردم و مردم را به حاکمیت متصل می سازد، محبت است. شدت محبت نسبت به امیرالمومنین (ع) است که باعث میشود به حکومت او تن دهند، حالا ممکن است حضرت او را به جنگ ببرد یا به او غنیمت ببخشد، اما او نه دلداده غنیمتش است و نه نگران جنگش چراکه او خود حضرت را می خواهد، در مقابل حضرت امیر نیز نسبت به امت خودش محبت دارد. مرحوم استاد ما حس مردم را پس از پذیرش قطعنامه توسط مرحوم امام تقریر می فرمودند و می گفتند که مردم همه جا خورده و منفعل شده بودند، از اینکه احساس کردند ما وظیفه خودمان را در قبال امام به خوبی انجام ندادیم. شاید ما کوتاهی کردیم که ولی خدا مجبور شد جام زهر بنوشد.
اقامه قسط مقصد حکومت در اندیشه اسلامی
اما در نظام اسلامی مقصد چیست؟ در نظام کفر مقصد حکومت استعلاء است و قدرت طلبی خودش موضوعیت دارد یعنی به هنگامی که استعلاء رخ داد، قرار است در آن ارضاء حداکثری واقع شود. اما در مبنای اسلامی، مقصد اقامه قسط است: لیقوم الناس بالقسط. پس به میزانی که اقامه قسط یا عبادت جمعی اتفاق می افتد، این قدرت طلبی موضوعیت و مطلوبیت خواهد داشت.
مردم سالاری دینی ساختار حکومت در اندیشه اسلامی
ساختار چطور؟ در نسبت میان این مبنا و غایت است که ساختار مردم سالاریِ دینی قابل فهم می شود و می توانیم ادعا کنیم مردم سالاریِ دینی نه استبدادِ دینی است و نه دموکراسی است که به ظاهر حاکمیت اکثریت باشد و به واقع حاکمیت اقلیت های سرمایه دار و زالوصفت بر اکثریت. نظام دموکراسی، نظام فریب است زیرا تظاهری که میکند برخلاف واقعیتی است که دارد. ظاهرش آن است که مشارکت مردم بسیار مهم است اما باطنش آن است که کارتل ها، تراست ها، صاحبان سرمایه با ابزار رسانه و سایر روش ها مردم را بازی می دهند.



