معرفی از : سیدمیثم میرتاج الدینی
نگری و هارت بحث خودشان را از یک شکست شروع میکنند: درهم شکستن مرزهای روسیه و فروپاشی رژیمهای استعماری در مقابل بازار جهانی و سرمایه داری.
آنها براین باورند بعد از این فروپاشی، جهان شاهد «جهانی سازی مقاومت ناپذیر و بی بازگشت در حوزه مبادلات اقتصادی و فرهنگی» بوده است. در نتیجه بازار جهانی، نظم جهانی، ساختار و منطق جدید فرمانروایی و صورت جدید حاکمیت ظهور کرده است.
جهانی شدن تولید و مبادله سرمایهداران باعث استقلال روابط اقتصادی از کنترل سیاسی می شود و در نتیجه زوال حاکمیت سیاسی را به همراه دارد. در این میان عدهای موافق محدودیتهای نیروهای سیاسی بر اقتصاد سرمایهداری هستند. عدهای هم مخالف بسته شدن کانالهای نهادینهای هستند که کارگران و شهروندان میتوانستند به وسیله آن منطق سرمایهدارانه را تحت تاثیر قرار دهند. عدهای دیگر هم میگویند که به وسیله جهانیسازی حاکمیت دولت-ملتها اثربخش شده اما در حال نابودی است. اما این به معنای زوال حاکمیت نیست.
لذا کتاب بر این فرض شکل گرفته که اساسا حاکمیت شکل جدیدی پیدا کرده و این یعنی ارگانیسمهای ملی و فراملی حول منطق واحد فرمانروایی متحد میشوند و این شکل جدید حاکمیت، دقیقا همان امپراتوری است.
ناگفته نماند که امپراتوری در این کتاب استعارهای از یک نوع مرتبط از امپراتوری با امپراتوریهای روم، چین و امریکا باشد، نیست. بلکه مفهومی است دارای رویکرد نظری و تداعی گر فقدان مرز، بدین معنا که فرمانروایی هیچ مرزی را نمیشناسد.
بنابراین مفهوم امپراتوریدلالت بر رژیمی دارد که تمامیت فضایی را کاملا تحت سیطره در آورده است یا بر سراسر جهان «متمدن» فرمان میراند و مرزهای سلطنت آن را محدود نمیسازد.



