- منبع : خبرگزاری مهر
کانون اندیشه جوان در سلسله نشست هایی به موضوع دین و سکولاریسم پرداخت. در یکی از این نشست ها، حجت الاسلام سید سجاد ایزدهی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی درباره موضوع « آیا اسلام میتواند سکولار باشد؟» سخنرانی کرد.
وی در ابتدا، با بیان اینکه در نسبت میان دین و سیاست چند نظریه وجود دارد، اظهار داشت: یک نظریه، نگاه ضدیت است. به این معنا که اساسا دین نباید و نمیتواند وارد حوزه سیاست بشود در این نگاه حوزه سیاست بر این باور است که دین نباید وارد عرصه سیاست بشود چرا که در محدود صلاحیتهایش نیست. نگاه دیگر نگاه جدا انگاری است. در این نظریه دو نگاه متفاوت بشری و وحیانی به حوزه سیاست وجود دارد، با توجه به این دیدگاه بعضی اوقات اصحاب سیاست، دین را به خدمت گرفته و گاهی هم اصحاب دین، سیاست را به خدمت میگیرند. سومین دیدگاه، دیدگاهی است که این دو حوزه را در هم تنیده فرض میکند، بر این اساس میتوان سیاستی داشت که وحیانی، فطری و عقلانی و ناظر به سعادت مادی و معنوی مردم است. این سه گفتمان ضدیت انگاری، تغایر انگاری و یکسویه انگاری همواره وجود داشته است.
ایزدهی با اشاره به اینکه در حوزه سکولاریسم سه عرصه کلان وجود دارد، گفت: عرصه اول این است که دین از مقولات امور جامعه جداست و حوزه دین حوزه ارشاد، انذار و تبلیغ امور معنوی است و به امور جامعه کاری ندارد. در این دیدگاه حوزه دین از حوزه اجتماع جدا است. در این نگاه کلان جدا انگاری یا ضدیت بین دین و جامعه وجود دارد. در عرصه دوم جدا انگاری بین حوزه دین و سیاست وجود دارد. در این نظریه امور سیاسی اموری است که مرتبط با تخصصها است و از این جهت دین از سیاست جدا میشود. عرصه دیگر عرصهای است که در آن جدایی بین حوزه دین و سیاست وجود ندارد.
عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ادامه داد: در اسلام کسی نمیپذیرد که اسلام با سیاست میانه ندارد اما در قدر متیقن برخی میگویند شاید دین بتواند در حوزه سیاست ورود کند اما در حوزه حکومت نمیتواند. در آخر یک معنای اخصی از حوزه سکولاریسم هم وجود دارد بر این اساس که بر فرض سیاسی بودن دین و حکمرانی کردن آن ضرورتا دین نباید در تمام مولفههای حکمرانی حضور داشته باشد. هر کدام از این چهار مرحله مدعیانی دارد. حوزه بر اساس سه معنای اول نمیتواند رویکرد سکولار داشته باشد اما ممکن است درجاتی از سکولاریسم در عرصه چهارم را داشته باشد.
استاد دانشگاه با اشاره به ریشه و تاریخچه بحث جدایی دین از سیاست، ابراز کرد: مطرح میشود که بحث جدایی دین از سیاست به اساس خلقت برمیگردد. به این معنا که از اساس خلقت کسانی بودند که خاستگاه رفتار و باورهایشان دین و کسانی که خاستگاه رفتار و باورهایشان غیر دین است. اما نظریه سکولاریسم طبعا یک شبه مطرح نشده بلکه بسترهایی در فضای اروپا زمینهساز شکل گیری آن شدند. در قرون وسطی آرام آرام بحث نهضت اصلاح دینی مطرح شد و همین مسئله بخشی از زمینه را برای شکل گیری سکولاریسم مهیا کرد و بخش دیگر آن برمیگردد به این که جامعه بسته آن روز اروپا تجربهها و اختراعات مسلمانان را دیدند و به این نتیجه رسیدند که چیزی که آنها به عنوان دین قبول دارند نمیتواند سعادت ایشان را تامین کند و آرام آرام از آن گذشتند. صنعتی شدن و کنار گذاشتن رویکرد ذهنی فلسفی نیز در این امر موثر بوده است. مردم در چنین فضایی با دو گانه حکومت آسمانی و حکومت زمینی مواجه شدند.
این محقق، یادآور شد: به طور طبیعی بعد از مدتی اگر قرار باشد یکی از مولفهها کنار گذاشته شود باید جایگزینی برای آن به وجود بیاید. کسانی که میخواستند از قید کلیسا رهایی پیدا کنند در قبال خدا، بشر را نشاندند و در قبال وحی، عقل گرایی را قرار دادند. در حوزه سکولاریسم نیز چنین اتفاقی در اروپا رخ داد و این مسئله مطرح شد که حوزه دین مخصوص امور خاص نفسانی، معنوی و سعادت معنوی است و هر آنچه که دین متصدی آن نیست را حاکمان غیر دینی انجام میدهند تا جایی که حتی در حوزه دین نیز میتوانند دخالت کنند. نتیجه آن شد که امروز فلسفههای موجود غربی مبتنی بر اومانیسم و غیره عملا عرصه را بر دین نیز تنگ کردند و بستری که در اروپا اتفاق افتاد موجب شد فضای سکولاریسم رقم بخورد و ثمره سکولاریسم برگشت از دین است.
این نویسنده با بیان اینکه کتاب مقدس مشتمل بر سکولاریسم است، عنوان کرد: در کتاب مقدس در حوزه حکومت تصریح میکند که امر حکمرانی را به پادشاهان و امر دین را به اصحاب دین بسپارید. این ریشه سکولاریسمی است که در کتاب مقدس تحریف شده وجود دارد اما در اسلام دو گانهای در حوزه رفتار وجود دارد. آنجایی که معاویه میگوید من کاری به دین ندارم، کار من حکومت کردن است و یک مفتی هم در کنار خود برای فتوا دادن در امر دین قرار میدهد. این دو گانه تا سالیان دراز وجود داشته است. اما آنچه که مسلم است این منطق دو گانه در مبانی اسلام وجود ندارد. در مبانی دین و متون اساسی مانند قرآن حکومت از آن خداوند و جانشینان خدا در زمین است و اسناد قوی و غیر قابل انکاری در اثبات این مسئله وجود دارد. ادبیات دینی و فقهی اسلام پر است از مولفههای فقهی سیاسی حکومتی که هر کدام حاکمیت دین را اثبات میکنند بر خلاف مسیحیت. البته در بازخوانیهای نقادی جدید از کتاب مقدس خود مسیحیان نیز به این باور رسیدند که این کتاب، کتاب مقدس نیست بلکه یک متن بشری است.
وی در پاسخ به این سوال که آیا حکومت نبوی بر اساس اقتضائات زمان بوده، بیان کرد: این منطق، منطق غلطی است و مبانی دین به این منطق دلالت نمیکند. در طول هزار و اندی سال تمام مسلمانان و اندیشمندان مسلمان بر این باور بودند که خاستگاه دین خاستگاه حکومت است و بر این نکته توافق دارند که این مقوله یک مقوله عرفی نیست. در قرآن آیاتی وجود دارد که اطاعت از پیامبر را واجب میداند. این آیات به حکمرانی و صاحب فرمان بودن اشاره دارد. از طرف دیگر بسیاری از جلوهها و قوانین غیر قابل انکار دین مانند اجرای حدود، تعزیرات، قصاص، قضاوت و جهاد بدون حکومت قابل اجرا نیستند.
عضو هئیت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی افزود: اساسا این امکان وجود ندارد که خداوند به پیامبر خود جایگاه قضاوت و قصاص بدهد اما حکومتی در کار نباشد تا این قوانین دینی در بطن آن صورت بگیرد. حتی کسانی که ولایت فقیه را قبول ندارند نیز میدانند که قضاوت بر عهده فقیه است. قاضی کسی است که بین دو طرف دعوا قضاوت میکند و لازم است که حق مظلوم را از ظالم گرفته و به مظلوم برساند. خاطی را مجازات کرده، دستگیر، زندانی و مجازات کند. هیچ کدام از این کارها بدون در دست داشتن قدرت و حکومت امکان پذیر نیستند. ذات قضاوت با قدرت و حکومت عجین است و همه این قوانین بر آمده از دین است نه برگرفته از تصمیم شخصی پیامبر(ص) به عنوان یک شخص قابل اعتماد.
ایزدهی در پایان خاطر نشان کرد: در خصوص جهاد نیز به همین صورت است. جهاد نیاز به سرباز، سردار، مهمات و پشتیبانی دارد. نمیشود قائل به جهاد بود اما قائل به حکومت دینی نبود. آموزههایی از این قبیل در قرآن و سنت وجود دارد که جز با حکومتی بودن قابلیت تعریف و اجرا پیدا نمیکنند و این بیانگر این است که دین آمیخته با سیاست و حکومت است و اساسا خاستگاه حکومت از دین است.



